دوران ما part 5
.......
از دانشگاه رسیدم خونه
هنوز در نشده باید غر غرای مامانمو تحمل کنم
بی توجه بهشون رفتم بالا دیدین اتاقم عصبانیت در وجودم شعله زد
یونا رو صدا زدم
یونا با ترس لرز جلوم وایساده بود
که با صدای نسبتا بلند گفتم:کی اینجا رو بهم ریخته؟
یونا:م..مادرتون
با تعجب بهش نگاه کردم که ادامه داد
یونا:مثل اینکه یکی از استاداتون راجب نمرات اخیرتون تماس گرفته بودن
ایشون خواستن دلیل پیدا کنن و...
با عصبانیت رفتم پایین نشسته بود
ریلکس بودنش همیشه روی مخ بود
ا.ت:مادر شما اتاق منو بهم ریختین؟
م.ت:بله...
ا.ت:میتونم بپرسم برای چی ؟
از کنارش چند تا کتاب و پوشه برداشت اونا ..اونا تمام نوشته های من و کتاب های مورد علاقه م بودن
م.ت:برای پیدا کردن اینا
اینا باعث میشن تو درس نخونی ؟نمراتت پایین بیان؟ اگه اینجوری میسونمشون
رو کرد به یکی از خدمتکار ها که بیاد بگیرشون و بسوزونه
اونا برام خیلی با ارزش بودن
چاره ای جز این نداشتم
روی دوتا زانو هام نشستم
ا.ت:مادر لطفا این کارو نکنید بهتون قول میدم نمراتم بالا بیان ولی اونا رو نسوزونید خواهش میکنم لطفا
مادر خنده ای از روی تمسخر زد
م.ت:واقعا داری بخاطر چند تا کتاب و کاغذ التماس میکنی
ا.ت تو خودتی واقعا؟! میدونی دلم نمیخواد دخترم رو توی این وضع ببینم پس بلند شو
باشه نمیسوزونمشون ولی تو هم باید نمرات خوبی بیاری دختر برای همین اینا پیش من امانت میمونن
با تشکر تغظیم کوتاهی کردمو به اتاقم رفتم
دخترت؟! واقعا من دخترتم، که دلت میخواد تبدیل بشه به یه رباتی که همش بگه چشم؟مسخرست
اتاقمو جم و جور کردمو برا امتحان فردا مروری کردم
.......
از دانشگاه رسیدم خونه
هنوز در نشده باید غر غرای مامانمو تحمل کنم
بی توجه بهشون رفتم بالا دیدین اتاقم عصبانیت در وجودم شعله زد
یونا رو صدا زدم
یونا با ترس لرز جلوم وایساده بود
که با صدای نسبتا بلند گفتم:کی اینجا رو بهم ریخته؟
یونا:م..مادرتون
با تعجب بهش نگاه کردم که ادامه داد
یونا:مثل اینکه یکی از استاداتون راجب نمرات اخیرتون تماس گرفته بودن
ایشون خواستن دلیل پیدا کنن و...
با عصبانیت رفتم پایین نشسته بود
ریلکس بودنش همیشه روی مخ بود
ا.ت:مادر شما اتاق منو بهم ریختین؟
م.ت:بله...
ا.ت:میتونم بپرسم برای چی ؟
از کنارش چند تا کتاب و پوشه برداشت اونا ..اونا تمام نوشته های من و کتاب های مورد علاقه م بودن
م.ت:برای پیدا کردن اینا
اینا باعث میشن تو درس نخونی ؟نمراتت پایین بیان؟ اگه اینجوری میسونمشون
رو کرد به یکی از خدمتکار ها که بیاد بگیرشون و بسوزونه
اونا برام خیلی با ارزش بودن
چاره ای جز این نداشتم
روی دوتا زانو هام نشستم
ا.ت:مادر لطفا این کارو نکنید بهتون قول میدم نمراتم بالا بیان ولی اونا رو نسوزونید خواهش میکنم لطفا
مادر خنده ای از روی تمسخر زد
م.ت:واقعا داری بخاطر چند تا کتاب و کاغذ التماس میکنی
ا.ت تو خودتی واقعا؟! میدونی دلم نمیخواد دخترم رو توی این وضع ببینم پس بلند شو
باشه نمیسوزونمشون ولی تو هم باید نمرات خوبی بیاری دختر برای همین اینا پیش من امانت میمونن
با تشکر تغظیم کوتاهی کردمو به اتاقم رفتم
دخترت؟! واقعا من دخترتم، که دلت میخواد تبدیل بشه به یه رباتی که همش بگه چشم؟مسخرست
اتاقمو جم و جور کردمو برا امتحان فردا مروری کردم
.......
۹.۲k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.