زندگیه جهنمی (مقدمه)
سلام
اسمه من ایکوعه و دوس دارم بخشی از زندگیه منو ببینین.
من نوزده سالمه و پدرم بدجور بیماره یه خواهره بزرگ تر دارم و یه داداشه گم شده مادر من متسفانه در کودکیم فوت کرد.
خواهرم که حال و روزه خوبی نداره پس من دنباله یه شغل با درامد بالا بودم تا هم خرجه دکتر بدم و یه زندگیو بچرخونم. شغله فعلیم داخله کافس خوب فقط اندازه یه درمانه بابام کفاف میده تا این که یک روز رفتم سره کار و اون چند نفر رو دیدم...
ا... اونا همون مفیایه معروف بودن به اسمه بونتن
من اونا رو خوب میشناختم وقتی داشتم سفارشه میزه کناریشونو میبردم شنیدم که اون پسره مو سفید دنباله عضو جدید میگشت پولشم واقعا خوب بود پس همراه سینیه سفارشات کاغذ تقاضام برایه استخدامم تو سینی گذاشتم و بردمشون سره میز.
مایکی: سانزو این کاغذ چیه؟ بخونش بجم
سانزو: چشم رییس.
رییس یکی دنباله کاره از این کافه اونم یه د.. دختر
مایکی: هوم؟ چه دل و جرعتی داره دختره
خوشم امد قبولش میکنم
چند تا چیز رویه کاغذ نوشت و اونو رویه سینی گذاشت تا بعدا بخونم سینیو برداشتم و وقتی نامه رو خوندم...
اسمه من ایکوعه و دوس دارم بخشی از زندگیه منو ببینین.
من نوزده سالمه و پدرم بدجور بیماره یه خواهره بزرگ تر دارم و یه داداشه گم شده مادر من متسفانه در کودکیم فوت کرد.
خواهرم که حال و روزه خوبی نداره پس من دنباله یه شغل با درامد بالا بودم تا هم خرجه دکتر بدم و یه زندگیو بچرخونم. شغله فعلیم داخله کافس خوب فقط اندازه یه درمانه بابام کفاف میده تا این که یک روز رفتم سره کار و اون چند نفر رو دیدم...
ا... اونا همون مفیایه معروف بودن به اسمه بونتن
من اونا رو خوب میشناختم وقتی داشتم سفارشه میزه کناریشونو میبردم شنیدم که اون پسره مو سفید دنباله عضو جدید میگشت پولشم واقعا خوب بود پس همراه سینیه سفارشات کاغذ تقاضام برایه استخدامم تو سینی گذاشتم و بردمشون سره میز.
مایکی: سانزو این کاغذ چیه؟ بخونش بجم
سانزو: چشم رییس.
رییس یکی دنباله کاره از این کافه اونم یه د.. دختر
مایکی: هوم؟ چه دل و جرعتی داره دختره
خوشم امد قبولش میکنم
چند تا چیز رویه کاغذ نوشت و اونو رویه سینی گذاشت تا بعدا بخونم سینیو برداشتم و وقتی نامه رو خوندم...
۲.۸k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.