hard thief part. 4
- چی شده صداتو کشیدی رو سرت کیم؟؟
تهیونگ: به شما هیچ ربطی نداره دارم با یک دوست قدیمی حرف میزنم
یونگی بهم نگاه کردو بعد ابرو هاشو انداخت بالا و گفت: با کتک؟؟؟
تهیونگ: به تو هیچ ربطی نداره هر جور دلم می خواد با این هرزه خیابونی رفتار می کنم
+ هق تهیونگ هق چرا.....
دوباره یکی دیگه زد توی صورت
تهیونگ: اسم منو به دهن کثیفت نیار (با داد)
+(با داد و گریه) عوضی از عقل استفاده کن هق بفهم چرا منو اوردن هق اینجا بعد بزن منو هق گمشو برو بیرون هق فقط بلدی هق سریع قضاوت کنی هق برا همین هیچ هق کس نمی تونه تحملت کنه هق گمشو بیرون (خاک بر سرت بشه نصف ارمی ها دارن خودشون رو می کشن تا با تهیونگ باشن، تو گاو می گی هیچ کس نمی تونه تحملت کنه هعی خدا مرد درو زمونه رو نگاه من تهیونگ یکی چک بزنه منو می گم بیا اینجا رو هم بزن دیگه هم نمیزارم کسی بزنه منو صورتمم نمیشورم والا دسته تهیونگ خورده به صورتم😂😂)
یونگی و نامجون با بهت به من نگاه می کردن که چجوری با تهیونگ این جوری حرف میزنم
ته از اتاق رفت بیرون و منو روی زمین بودمو گریه می کردم اون پسره که فکر کنم اسمش نامجون بود امد سمتم و دستمو گرفت و منو گذاشت رو تخت و از اتاق رفت بیرون یونگی هم موقعی که ته از اتاق بیرون رفت پشت بندش اونم هم دنبالش رفت
دهنم پرو خون بود و سرم درد می کرد که چشمام کم کم گرم شد و خوابم برد
صبح با سوزش لبم پاشدم دیدم یک خدمتکار هم سن و سال های خودم کنار تخت روی صندلی نشسته بود
خدمتکار:بیداری شدی بالاخره
+مگه چند روز خواب بودم
خدمتکار: دو روز تب و لرز داشتی حالت خیلی بد بود
سرمو تکون دادم و دستم رو، روی لبم گذاشتمو و هیس ارومی کشیدمو و از تخت پایین امد
+ دشویی کجاست؟ (😂دشویی😂😂😂😂)
خدمتکار خنده ریزی کردو انگشتت با انگشتش بهم نشون داد
سمت دستشویی رفتمو بعد عملیات های لازم از دستشویی امده بیرون و رفتمو جلوی اینه قدی که کنار دیوار بود و خودمو دیدم
لبم زخمی شده بود و صورتم کبود بود
زیر لب فوری نثار تهیونگ کردمو رفتم روی تخت و نشستم که صدای در امد
+بله؟
خدمتکار: ارباب گفتن که برید پایین برای صبحونه
+ باش
از اتاق می خواستم برم بیرون که خدمتکار جامو گرفت
+ چیزی شده؟
خدمتکار: با این لباس
+خب مشکلش چیه؟
خدمتکار دستمو گرفتمو سمت کمد رفت و درشو باز کرد و یک هودی ابی تیره و یک هودی سیاه دستش گرفته
خدمتکار: کدومو می خوای؟
نظر بدین لطفا💔
تهیونگ: به شما هیچ ربطی نداره دارم با یک دوست قدیمی حرف میزنم
یونگی بهم نگاه کردو بعد ابرو هاشو انداخت بالا و گفت: با کتک؟؟؟
تهیونگ: به تو هیچ ربطی نداره هر جور دلم می خواد با این هرزه خیابونی رفتار می کنم
+ هق تهیونگ هق چرا.....
دوباره یکی دیگه زد توی صورت
تهیونگ: اسم منو به دهن کثیفت نیار (با داد)
+(با داد و گریه) عوضی از عقل استفاده کن هق بفهم چرا منو اوردن هق اینجا بعد بزن منو هق گمشو برو بیرون هق فقط بلدی هق سریع قضاوت کنی هق برا همین هیچ هق کس نمی تونه تحملت کنه هق گمشو بیرون (خاک بر سرت بشه نصف ارمی ها دارن خودشون رو می کشن تا با تهیونگ باشن، تو گاو می گی هیچ کس نمی تونه تحملت کنه هعی خدا مرد درو زمونه رو نگاه من تهیونگ یکی چک بزنه منو می گم بیا اینجا رو هم بزن دیگه هم نمیزارم کسی بزنه منو صورتمم نمیشورم والا دسته تهیونگ خورده به صورتم😂😂)
یونگی و نامجون با بهت به من نگاه می کردن که چجوری با تهیونگ این جوری حرف میزنم
ته از اتاق رفت بیرون و منو روی زمین بودمو گریه می کردم اون پسره که فکر کنم اسمش نامجون بود امد سمتم و دستمو گرفت و منو گذاشت رو تخت و از اتاق رفت بیرون یونگی هم موقعی که ته از اتاق بیرون رفت پشت بندش اونم هم دنبالش رفت
دهنم پرو خون بود و سرم درد می کرد که چشمام کم کم گرم شد و خوابم برد
صبح با سوزش لبم پاشدم دیدم یک خدمتکار هم سن و سال های خودم کنار تخت روی صندلی نشسته بود
خدمتکار:بیداری شدی بالاخره
+مگه چند روز خواب بودم
خدمتکار: دو روز تب و لرز داشتی حالت خیلی بد بود
سرمو تکون دادم و دستم رو، روی لبم گذاشتمو و هیس ارومی کشیدمو و از تخت پایین امد
+ دشویی کجاست؟ (😂دشویی😂😂😂😂)
خدمتکار خنده ریزی کردو انگشتت با انگشتش بهم نشون داد
سمت دستشویی رفتمو بعد عملیات های لازم از دستشویی امده بیرون و رفتمو جلوی اینه قدی که کنار دیوار بود و خودمو دیدم
لبم زخمی شده بود و صورتم کبود بود
زیر لب فوری نثار تهیونگ کردمو رفتم روی تخت و نشستم که صدای در امد
+بله؟
خدمتکار: ارباب گفتن که برید پایین برای صبحونه
+ باش
از اتاق می خواستم برم بیرون که خدمتکار جامو گرفت
+ چیزی شده؟
خدمتکار: با این لباس
+خب مشکلش چیه؟
خدمتکار دستمو گرفتمو سمت کمد رفت و درشو باز کرد و یک هودی ابی تیره و یک هودی سیاه دستش گرفته
خدمتکار: کدومو می خوای؟
نظر بدین لطفا💔
۱۶.۴k
۲۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.