P²⁰
#رمان
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part20
ات: عجب غلطی کردم این خیلی ترسناکه..
شوگا: چیشد پس همش هی میگفتی فیلم ترسناک فیلم ترسناک؟ هوم!؟ حالا باید تا اخرش رو نگاه کنی!
بعد از فیلم ترسناک..
ات: خب دیگه برم چراغ هارو روشن کنم.
چراغ ها روشن شد، اخ! وای دستم!
کوک: هی چی شد؟
ات: برق گرفتم!
برق ها یهویی قط شد!
جیهوپ: وای داره مثل فیلم ترسناک میشه!
ویو ات؛
بلند شدم یک لحظه کلا سیخ شدم از ترس، نکنه مثل سریع قبل بشه؟! یعنی جون یکی در خطره!؟
دستم لرزید، یک دستمو گرفت کی بود؟برگشتم و دیدم کوک بود بهم گفت، اروم باش نترس فقط برقا رفته...
همه از ترس خشکمون زده بود، میترسیدیم اتفاق های سریع قبل دوباره تکرار بشه...
همه دور هم جمع شده بودیم.
نامحون: دیگه ما غلط بکنیم شب نگاه فیلم ترسناک کنیم خب..؟!
ات: گوشی کسی دستشه؟
همه: نه.
ات: چرا؟!
شوگا: ات خانم خودت قبل فیلم گوشی هارو برداشتی سایلنت کردی..
ات: خب حالا، الان وقت شوخی نیست..
کوک: چه شوخی کسی کاری نمیکنه!
.......
همه خشکشون زد، صدای ترسناکی توی کل خونه میپیچید..
ات: همه دست همدیگه رو بگیرید، و کسی جدا نشه.
جیهوپ: داره چه. اتفاقی میوفته؟!
جیمین: من داره سردم میشه..
ات: حق با جیمینه دمای هوا داره میاد پایین!
شوگا: ببینین داریم زیادی حساس میشیم، بنظرم هرکی بره داخل اتاق خودش..
ات: باشه، من میرم از توی اشپز خونه شمع بردارم.
جیمین: منم باهات میام هرچی باشه من میدونم شمع ها کجاس بعدشم تنهایی نرو.
ات: ات باشه..
ویو ات؛
رفتیم توی اشپز خونه..
جیمین: من اینور رو میگردم، توهم اون ور..
ات: مگه نگفتی جاشو بلدی؟
جیمین: مطمئن نیستم، فقط خواستم یاهات بیام تنها نری..
ات: اخه چرا باید برات مهم باشه هوم؟.. جیمین مراقب باش..(با داد)
در اشپز خونه کوبیده میشه، اون کیه وای خدای من چاقو دستشه.. میخواد بهمون حمله کنه.. ات جیغ میزنه.. و سریع جیمین رو میکشه اون ور، ات: وای خدای من کمک کنین در چرا بسته شده... جیمین تو حالت خوبه..؟!
یک موجود عجیب توی تاریکی اشپز اون ایستاده..
موجود ترسناک: خب دیگه وقتشه که بمیرین!
با سرعت تمام حمله میکنه ات و جیمین هر کدومشون به یک سمت میرن، چاقو اون موجود به میز برخورد میکنه..
درهمین حین اعضا دارن سعی میکنن درو باز کنن..
شوگادرحال باز کردن در داد میزنه اون تو داره چه اتفاقی میوفته؟!!؟
ات: با جیغ اون میخواد بکشمون..
جیمین: ات بیا سمت من، داره نمیدوه سمت تو.. چطور پشت سرت ظاهر شد!!؟ اون با سایه حرکت میکنه، خدای من ات!
جیمین: یک جاقو یا یک چیزی که بشه از خودمون محافظت کنیم پیدا کن..
همون لحظه پراکنده میشیم و سریع داخل کشو ها دنبال یک چیز بدرد بخور میگردیم..
ویو جیمین؛
باید سریع یکی چیزی پیدا کنیم خدای من، اون داره میره سمت ات...
ات!!؟......
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part20
ات: عجب غلطی کردم این خیلی ترسناکه..
شوگا: چیشد پس همش هی میگفتی فیلم ترسناک فیلم ترسناک؟ هوم!؟ حالا باید تا اخرش رو نگاه کنی!
بعد از فیلم ترسناک..
ات: خب دیگه برم چراغ هارو روشن کنم.
چراغ ها روشن شد، اخ! وای دستم!
کوک: هی چی شد؟
ات: برق گرفتم!
برق ها یهویی قط شد!
جیهوپ: وای داره مثل فیلم ترسناک میشه!
ویو ات؛
بلند شدم یک لحظه کلا سیخ شدم از ترس، نکنه مثل سریع قبل بشه؟! یعنی جون یکی در خطره!؟
دستم لرزید، یک دستمو گرفت کی بود؟برگشتم و دیدم کوک بود بهم گفت، اروم باش نترس فقط برقا رفته...
همه از ترس خشکمون زده بود، میترسیدیم اتفاق های سریع قبل دوباره تکرار بشه...
همه دور هم جمع شده بودیم.
نامحون: دیگه ما غلط بکنیم شب نگاه فیلم ترسناک کنیم خب..؟!
ات: گوشی کسی دستشه؟
همه: نه.
ات: چرا؟!
شوگا: ات خانم خودت قبل فیلم گوشی هارو برداشتی سایلنت کردی..
ات: خب حالا، الان وقت شوخی نیست..
کوک: چه شوخی کسی کاری نمیکنه!
.......
همه خشکشون زد، صدای ترسناکی توی کل خونه میپیچید..
ات: همه دست همدیگه رو بگیرید، و کسی جدا نشه.
جیهوپ: داره چه. اتفاقی میوفته؟!
جیمین: من داره سردم میشه..
ات: حق با جیمینه دمای هوا داره میاد پایین!
شوگا: ببینین داریم زیادی حساس میشیم، بنظرم هرکی بره داخل اتاق خودش..
ات: باشه، من میرم از توی اشپز خونه شمع بردارم.
جیمین: منم باهات میام هرچی باشه من میدونم شمع ها کجاس بعدشم تنهایی نرو.
ات: ات باشه..
ویو ات؛
رفتیم توی اشپز خونه..
جیمین: من اینور رو میگردم، توهم اون ور..
ات: مگه نگفتی جاشو بلدی؟
جیمین: مطمئن نیستم، فقط خواستم یاهات بیام تنها نری..
ات: اخه چرا باید برات مهم باشه هوم؟.. جیمین مراقب باش..(با داد)
در اشپز خونه کوبیده میشه، اون کیه وای خدای من چاقو دستشه.. میخواد بهمون حمله کنه.. ات جیغ میزنه.. و سریع جیمین رو میکشه اون ور، ات: وای خدای من کمک کنین در چرا بسته شده... جیمین تو حالت خوبه..؟!
یک موجود عجیب توی تاریکی اشپز اون ایستاده..
موجود ترسناک: خب دیگه وقتشه که بمیرین!
با سرعت تمام حمله میکنه ات و جیمین هر کدومشون به یک سمت میرن، چاقو اون موجود به میز برخورد میکنه..
درهمین حین اعضا دارن سعی میکنن درو باز کنن..
شوگادرحال باز کردن در داد میزنه اون تو داره چه اتفاقی میوفته؟!!؟
ات: با جیغ اون میخواد بکشمون..
جیمین: ات بیا سمت من، داره نمیدوه سمت تو.. چطور پشت سرت ظاهر شد!!؟ اون با سایه حرکت میکنه، خدای من ات!
جیمین: یک جاقو یا یک چیزی که بشه از خودمون محافظت کنیم پیدا کن..
همون لحظه پراکنده میشیم و سریع داخل کشو ها دنبال یک چیز بدرد بخور میگردیم..
ویو جیمین؛
باید سریع یکی چیزی پیدا کنیم خدای من، اون داره میره سمت ات...
ات!!؟......
۷.۰k
۱۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.