🖤♥️پارت نهم 🖤♥️
ات ویو
رفتیم خونه یه لباس پوشیدم( اسلاید دوم )یه ارایش کوچولو هم کردم و رفتم پایین
تهیونگ :وقتی اومدی آماده ی تنبیه هم باش
ات: باشه
رفتم کفش هام رو پوشیدم و به سمت اون کافه رفتم بعد چند مین یوجین رو دیدم خیلی خوشگل شده بود( عکس لباس یوجین و خودش رو گذاشتم )
ات :سلام
یوجین :سلام
یوجین: بیا بریم تو
رفتیم توی کافه خیلی خوشگل بود نشستیم روی صندلی
گارسون: چی میل دارید
یوجین: یه قهوه
ات: منم قهوه میخورم
گارسون: چشم پس شد دوتا قهوه الان میارم
ات :ممنون
داشتیم حرف میزنیم با چیزی که دیدم خشکم زد اون تهیونگ بود
تهیونگ ویو
وقتی آت رفت منم حاضر شدم و رفتم دنبالش وقتی رسیدم حواسم پرت شد و ات من رو دید خودم رو عادی نشون دادم و رفتم تو کافه رو یکی از صندلی ها نشستم
گارسون: چی میل دارید
تهیونگ :یه قهوه ی تلخ
گارسون: چشم
داشتم بهشون نگاه میکردم که ات اومد پیشم
ات :چرا اومدی اینجا ؟
تهیونگ: به تو چه
ات :خو برو یه جا دیگه
تیهونگ: نمیخوام
ات :باشه به من چه اصن
ات ویو
بعد حرف زدنم با تهیونگ رفتم پیش یوجین
یوجین :اون اینجا چیکار میکنه ؟
ات: منم نمیدونم
یوجین: میگم ات میشه امشب بیای خونه ی من آخه تنهام ؟
ات: اومم باشه
قهوه مون رو خوردیم و رفتیم بیرون داشتیم همینجوری قدم میزدیم
یوجین :خب بیا بریم خونه ی من
ات :ولی من لباس نیاوردم
یوجین: من اونجا چند تا لباس دارم میدم بپوشی
ات: باشه بریم
داشتیم میرفتیم که تهیونگ دستم رو کشید
تهیونگ: کجا میری بیا بریم خونه
ات: میرم خونه ی یوجین
تهیونگ :گفتی میرم بیرون گفتم باشه ولی نگفتی میری خونه اش
ات :الان میخوام برم
تهیونگ :گفتم نه( داد )
ات : مگه تو چیکارمی
اومد از موهام کشید و گذاشتم تو ماشین یوجین هم داشت دنبالم میومد تهیونگ داشت با نهایت سرعت میروند منم چیزی نگفتم تا رسیدیم
🖤❤این داستان ادامه دارد 🖤❤
اسلاید اول لباس ات اسلاید دوم لباس یوجین اسلاید چهارم خود یوجین 💎💎
رفتیم خونه یه لباس پوشیدم( اسلاید دوم )یه ارایش کوچولو هم کردم و رفتم پایین
تهیونگ :وقتی اومدی آماده ی تنبیه هم باش
ات: باشه
رفتم کفش هام رو پوشیدم و به سمت اون کافه رفتم بعد چند مین یوجین رو دیدم خیلی خوشگل شده بود( عکس لباس یوجین و خودش رو گذاشتم )
ات :سلام
یوجین :سلام
یوجین: بیا بریم تو
رفتیم توی کافه خیلی خوشگل بود نشستیم روی صندلی
گارسون: چی میل دارید
یوجین: یه قهوه
ات: منم قهوه میخورم
گارسون: چشم پس شد دوتا قهوه الان میارم
ات :ممنون
داشتیم حرف میزنیم با چیزی که دیدم خشکم زد اون تهیونگ بود
تهیونگ ویو
وقتی آت رفت منم حاضر شدم و رفتم دنبالش وقتی رسیدم حواسم پرت شد و ات من رو دید خودم رو عادی نشون دادم و رفتم تو کافه رو یکی از صندلی ها نشستم
گارسون: چی میل دارید
تهیونگ :یه قهوه ی تلخ
گارسون: چشم
داشتم بهشون نگاه میکردم که ات اومد پیشم
ات :چرا اومدی اینجا ؟
تهیونگ: به تو چه
ات :خو برو یه جا دیگه
تیهونگ: نمیخوام
ات :باشه به من چه اصن
ات ویو
بعد حرف زدنم با تهیونگ رفتم پیش یوجین
یوجین :اون اینجا چیکار میکنه ؟
ات: منم نمیدونم
یوجین: میگم ات میشه امشب بیای خونه ی من آخه تنهام ؟
ات: اومم باشه
قهوه مون رو خوردیم و رفتیم بیرون داشتیم همینجوری قدم میزدیم
یوجین :خب بیا بریم خونه ی من
ات :ولی من لباس نیاوردم
یوجین: من اونجا چند تا لباس دارم میدم بپوشی
ات: باشه بریم
داشتیم میرفتیم که تهیونگ دستم رو کشید
تهیونگ: کجا میری بیا بریم خونه
ات: میرم خونه ی یوجین
تهیونگ :گفتی میرم بیرون گفتم باشه ولی نگفتی میری خونه اش
ات :الان میخوام برم
تهیونگ :گفتم نه( داد )
ات : مگه تو چیکارمی
اومد از موهام کشید و گذاشتم تو ماشین یوجین هم داشت دنبالم میومد تهیونگ داشت با نهایت سرعت میروند منم چیزی نگفتم تا رسیدیم
🖤❤این داستان ادامه دارد 🖤❤
اسلاید اول لباس ات اسلاید دوم لباس یوجین اسلاید چهارم خود یوجین 💎💎
۲۰.۹k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.