p37من جزو خاطرات بدت بودم؟
پارت 37
من جزو خاطرات بدت بودم؟
----------------------------
سریع دستشو از دور سر پسرک برداشت تا چکش کنه
+خوبی کوچولو؟
پسرک در حالی ک اشکاش از روی گونه هاش سر میخورد اروم سر تکون داد و خرسشو بالا گرفت
_من خوبم ولی دست خرسی زخمی شده...(اسلاید 2 و 3)
گوشه ی کوچیکی از دست خرس کوچولو پاره شده بود و پشم شیشه ی داخلش بیرون اومد بود ...
سوا ی چسب زخم از توی جیبش در ارود و اروم گذاشتش روی دست خرس کوچولو....با دیدن خنده ی دلنشین پسر بچه لبخندی زد ولی زیاد نگذشته بود ک با سوزش شدید دستش نفس بند اومد و هینی کشید ..
_حالت خوبه اونی؟
در حالی ک رنگش پریده بود و دستش ب طور کنترل ناپذیری میلرزید سرشو تکون داد
+مامانت کجاست بچه؟
همون لحظه صدای جیغی از اونور خیابون اومد و سوا دید ک زن جوونی ک شاید فقط چند سال از خودش بزرگ تر بود از اون سر خیابون با کیسه های خریدش با سرعت ب سمتشون میدویید ...
در حالی ک گریه میکرد سریع اومد و پسر بچه رو بغل کرد..
&هیونا خوبی عزیزکم؟ دو دیقه حواسم بهت نبود کجا رفتی اخه فدات شم؟
سوا لبخندی زد و ب سختی بلند شد تا اون دوتا رو تنها بزاره خواست قدم از قدم برداره ولی دید ک مچ پاش اینقد تیر کشیده و درد میکنه ک ب سختی میتونه حرکت کنه...
_من خوبم مامان اون خانوم مهربونه اونجا نجاتم داد...تازه دست خرسی رو هم خوب کرد...فکر کنم فرشتس ...
سوا سعی کرد زودتر حرکت کنه تا زن چهره شو نبینه....نمیتونست خطر کنه...ولی زن اومد سمتش و بازوشو گرفت تا باهاش صحبت کنه...دقیقا همون بازویی رو گرفت ک ب خاطر برخورد با ایفالت ب طرز وحشتناکی گوشتش بلند شده بود...ب خاطر همین سوا تقریبا داد زد و نزدیک بود تعادلشو از دست بده و اونور بدنش هم شل بشه...
زن سریع دستشو کشید و جلوی دهنش گذاشت...
&وایی واقعا متاسفم....ولی دستت خونریزی شدید داره...کل استینت قرممز شده...
سوا نگاهی ب دستش کرد و با دیدن دستش نفس وحشت زده ای کشید ...استین لباسش بلند بود ولی نمیتونست جلوی برخورد با اسفالت تیز رو بگیره...کامل از بازو تا مچش قرمز شده بود و خود دستش هم پوستش برامده شده بود
هیونا اومد و انگشت سوا رو گرفت....اکثر بچه ها با دیدن خون و زخم معمولا گریه میکردن ولی هییونا سوا رو یاد بچگیش مینداخت...
_اونی....بیا بریم بیمارستان ..اینطوری مریض میشی
سوا سعی کرد از اون بیمارستان لنتی دور بشه و دستای هیونا رو از دور انگشتش باز کنه ...ولی اون ضعف شدیدی داشت و هیونا هم عجیب قوی بود ...
من جزو خاطرات بدت بودم؟
----------------------------
سریع دستشو از دور سر پسرک برداشت تا چکش کنه
+خوبی کوچولو؟
پسرک در حالی ک اشکاش از روی گونه هاش سر میخورد اروم سر تکون داد و خرسشو بالا گرفت
_من خوبم ولی دست خرسی زخمی شده...(اسلاید 2 و 3)
گوشه ی کوچیکی از دست خرس کوچولو پاره شده بود و پشم شیشه ی داخلش بیرون اومد بود ...
سوا ی چسب زخم از توی جیبش در ارود و اروم گذاشتش روی دست خرس کوچولو....با دیدن خنده ی دلنشین پسر بچه لبخندی زد ولی زیاد نگذشته بود ک با سوزش شدید دستش نفس بند اومد و هینی کشید ..
_حالت خوبه اونی؟
در حالی ک رنگش پریده بود و دستش ب طور کنترل ناپذیری میلرزید سرشو تکون داد
+مامانت کجاست بچه؟
همون لحظه صدای جیغی از اونور خیابون اومد و سوا دید ک زن جوونی ک شاید فقط چند سال از خودش بزرگ تر بود از اون سر خیابون با کیسه های خریدش با سرعت ب سمتشون میدویید ...
در حالی ک گریه میکرد سریع اومد و پسر بچه رو بغل کرد..
&هیونا خوبی عزیزکم؟ دو دیقه حواسم بهت نبود کجا رفتی اخه فدات شم؟
سوا لبخندی زد و ب سختی بلند شد تا اون دوتا رو تنها بزاره خواست قدم از قدم برداره ولی دید ک مچ پاش اینقد تیر کشیده و درد میکنه ک ب سختی میتونه حرکت کنه...
_من خوبم مامان اون خانوم مهربونه اونجا نجاتم داد...تازه دست خرسی رو هم خوب کرد...فکر کنم فرشتس ...
سوا سعی کرد زودتر حرکت کنه تا زن چهره شو نبینه....نمیتونست خطر کنه...ولی زن اومد سمتش و بازوشو گرفت تا باهاش صحبت کنه...دقیقا همون بازویی رو گرفت ک ب خاطر برخورد با ایفالت ب طرز وحشتناکی گوشتش بلند شده بود...ب خاطر همین سوا تقریبا داد زد و نزدیک بود تعادلشو از دست بده و اونور بدنش هم شل بشه...
زن سریع دستشو کشید و جلوی دهنش گذاشت...
&وایی واقعا متاسفم....ولی دستت خونریزی شدید داره...کل استینت قرممز شده...
سوا نگاهی ب دستش کرد و با دیدن دستش نفس وحشت زده ای کشید ...استین لباسش بلند بود ولی نمیتونست جلوی برخورد با اسفالت تیز رو بگیره...کامل از بازو تا مچش قرمز شده بود و خود دستش هم پوستش برامده شده بود
هیونا اومد و انگشت سوا رو گرفت....اکثر بچه ها با دیدن خون و زخم معمولا گریه میکردن ولی هییونا سوا رو یاد بچگیش مینداخت...
_اونی....بیا بریم بیمارستان ..اینطوری مریض میشی
سوا سعی کرد از اون بیمارستان لنتی دور بشه و دستای هیونا رو از دور انگشتش باز کنه ...ولی اون ضعف شدیدی داشت و هیونا هم عجیب قوی بود ...
۹.۱k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.