Part3
ا/ت:بله لیام *با دهن پر*
لیام:ا/ت تهیونگ دنبالته
ا/ت:چی میگی؟
لیام:سریع فرار کن
ا/ت:باشه خدافظ
لیام:منم سعی میکنم جلوش رو بگیرم
ویو ا/ت
با عجله بلند شدم و ضربان قلبم تند تند میزد کیفم رو برداشتم و گوشیم رو گرفتم دستم و با سرعت از کوچه زدم بیرون و به سمت یه برج رفتم
ویو تهیونگ
داشتم رانندگی میکردم که یهو اون لیام عوضی از راه رسید
ویو لیام
من رفیق قبلی تهیونگ بودم و میدونستم از کجا میاد پس رفتم و جلوی ماشینش وایستادم
لیام:صبر کن *نفس نفس*
تهیونگ:عوضی چیکار میکنی گمشو اونور
ویو تهیونگ
موهاش رو گرفتم و پرتش کردم اونور و اومدم بالا سرش
لیام:مگه اینکه از روی جنازم رد بشی بزارم بری
تهیونگ:گمشو اونور البته اگر نمیخواهی بمیری
ویو لیام
پاشدم سر پا و یک مشت زدم به صورتش
ویو ا/ت
وارد برج شدم و به آخرین طبقه رفتم و یک جا قایم شدم ضربان قلبم کند و تند میزد
ویو تهیونگ
وقتی با مشت زد تو صورتم افتاد زمین ولی سریع بلند شدم
تهیونگ:نکنه هوس مردن کردی؟
لیام:گفتم که نمیزارم بری
*تهیونگ و لیام با هم در گیر میشن*
ویو لیام
دیدم چاقوش رو دراوردم فهمیدم قراره بدبخت بشم اون رو زد به پام و بعد درش آورد
لیام:چیکار میکنی آشغال عوضی *با داد*
تهیونگ:گفتم که هرکاری میکنم
ویو تهیونگ
سوار ماشین شدم و از بقلش رد شدم
ویو لیام
نتونستم بگیرمش آسیب دیده بودم پس سریع زنگ زدم به دستیار هام
تهیونگ:جی پی اس گوشیش روشنه؟
بادیگارد:بزارید چک کنم
تهیونگ:....
بادیگارد:بله قربان داخل اون برجه است آخرین طبقه
تهیونگ:باشه
ویو تهیونگ
پام رو گذاشتم رو گاز و با سرعت رفتم به برج رسیدیم و من به محافظ ها گفتم
تهیونگ:شما همینجا بمونید
بادیگارد:بله قربان
ویو تهیونگ
سوار آسانسور شدم و دکمه طبقه ۲۰ رو فشار دادم
ویو لیام
زنگ زدم به سئوجوک و بهش گفتم که چی شده
لیام:باید سریع خودم رو برسونم قبل از اینکه اون رو بگیره...
لیام:ا/ت تهیونگ دنبالته
ا/ت:چی میگی؟
لیام:سریع فرار کن
ا/ت:باشه خدافظ
لیام:منم سعی میکنم جلوش رو بگیرم
ویو ا/ت
با عجله بلند شدم و ضربان قلبم تند تند میزد کیفم رو برداشتم و گوشیم رو گرفتم دستم و با سرعت از کوچه زدم بیرون و به سمت یه برج رفتم
ویو تهیونگ
داشتم رانندگی میکردم که یهو اون لیام عوضی از راه رسید
ویو لیام
من رفیق قبلی تهیونگ بودم و میدونستم از کجا میاد پس رفتم و جلوی ماشینش وایستادم
لیام:صبر کن *نفس نفس*
تهیونگ:عوضی چیکار میکنی گمشو اونور
ویو تهیونگ
موهاش رو گرفتم و پرتش کردم اونور و اومدم بالا سرش
لیام:مگه اینکه از روی جنازم رد بشی بزارم بری
تهیونگ:گمشو اونور البته اگر نمیخواهی بمیری
ویو لیام
پاشدم سر پا و یک مشت زدم به صورتش
ویو ا/ت
وارد برج شدم و به آخرین طبقه رفتم و یک جا قایم شدم ضربان قلبم کند و تند میزد
ویو تهیونگ
وقتی با مشت زد تو صورتم افتاد زمین ولی سریع بلند شدم
تهیونگ:نکنه هوس مردن کردی؟
لیام:گفتم که نمیزارم بری
*تهیونگ و لیام با هم در گیر میشن*
ویو لیام
دیدم چاقوش رو دراوردم فهمیدم قراره بدبخت بشم اون رو زد به پام و بعد درش آورد
لیام:چیکار میکنی آشغال عوضی *با داد*
تهیونگ:گفتم که هرکاری میکنم
ویو تهیونگ
سوار ماشین شدم و از بقلش رد شدم
ویو لیام
نتونستم بگیرمش آسیب دیده بودم پس سریع زنگ زدم به دستیار هام
تهیونگ:جی پی اس گوشیش روشنه؟
بادیگارد:بزارید چک کنم
تهیونگ:....
بادیگارد:بله قربان داخل اون برجه است آخرین طبقه
تهیونگ:باشه
ویو تهیونگ
پام رو گذاشتم رو گاز و با سرعت رفتم به برج رسیدیم و من به محافظ ها گفتم
تهیونگ:شما همینجا بمونید
بادیگارد:بله قربان
ویو تهیونگ
سوار آسانسور شدم و دکمه طبقه ۲۰ رو فشار دادم
ویو لیام
زنگ زدم به سئوجوک و بهش گفتم که چی شده
لیام:باید سریع خودم رو برسونم قبل از اینکه اون رو بگیره...
۲.۵k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.