i still love you
i still love you
p1
همه ی اعضا در سکوت روی مبل راحتی نشسته بودن و بدون هیچ حرفی تلویزیون رو تماشا میکردن
مثل همیشه جونگ کوک پیش تهیونگ ، جین پیش نامجون ، یونگی پیش هوسوک و جیمین هم کنار یونگی نشسته بود...
اون لحظه صلح و مهربونی حاکم اون جمع بود اما نه تا وقتی که خبر مضخرفی تو تلویزیون پخش شد
"آیدل معروف جئون جونگ کوک در حال بوسیدن شخصی دیده شد... بر اساس شواهد نشان داده شده که آن شخص مرد بوده... این خبر توسط دیسپج اطلاع رسانی شد."
بعد از اتمام حرف فرد داخل تلویزیون و نشون دادن ویدیویی که از نظر جونگ کوک کاملا جعلی بود، سکوت آرامش بخششون توسط تهیونگ شکسته شد
تهیونگ از جاش بلند شد و روبه روی جونگ کوک ایستاد و با عصبانیتی که همه از بروزش میترسیدن، داد زد
تهیونگ: اینا چی دارن میگن جونگ کوک؟... جواب بده!
جونگ کوک بعد از مکث کوتاهی با ترس و لرز جواب داد
جونگ کوک: باور کن نمیدونم تهیونگ... بخدا دروغه... من...
تهیونگ نذاشت حرفش تموم بشه و فریاد زد
تهیونگ: خفه شو... که دروغه آره؟... نکنه کارای دیگه هم باهاش کردی ها؟... دیک من سور*اخ ه..ر..ز..ت..و راضی نمیکرد نه؟
همون لحظه جین به حرف در اومد
جین: چی داری میگی تهیونگ... نگاه کن ببین بچه چقد ترسیده... بس کن تهیونگ!
تهیونگ: لطفا دخالت نکن... من خودم میدونم چجوری اینو آدم کنم نیازی نیس ازش دفاع کنی
بعد رو به جونگ کوک که با چشمای اشکیش و ترس به تهیونگ نگاه میکرد گفت
تهیونگ: خودم یه کاری میکنم دیگه به فکر چیز دیگه ای برای پر کردن سور*اخ ه..ر..ز..ت نباشی... پاشو!
ادامه دارد...
p1
همه ی اعضا در سکوت روی مبل راحتی نشسته بودن و بدون هیچ حرفی تلویزیون رو تماشا میکردن
مثل همیشه جونگ کوک پیش تهیونگ ، جین پیش نامجون ، یونگی پیش هوسوک و جیمین هم کنار یونگی نشسته بود...
اون لحظه صلح و مهربونی حاکم اون جمع بود اما نه تا وقتی که خبر مضخرفی تو تلویزیون پخش شد
"آیدل معروف جئون جونگ کوک در حال بوسیدن شخصی دیده شد... بر اساس شواهد نشان داده شده که آن شخص مرد بوده... این خبر توسط دیسپج اطلاع رسانی شد."
بعد از اتمام حرف فرد داخل تلویزیون و نشون دادن ویدیویی که از نظر جونگ کوک کاملا جعلی بود، سکوت آرامش بخششون توسط تهیونگ شکسته شد
تهیونگ از جاش بلند شد و روبه روی جونگ کوک ایستاد و با عصبانیتی که همه از بروزش میترسیدن، داد زد
تهیونگ: اینا چی دارن میگن جونگ کوک؟... جواب بده!
جونگ کوک بعد از مکث کوتاهی با ترس و لرز جواب داد
جونگ کوک: باور کن نمیدونم تهیونگ... بخدا دروغه... من...
تهیونگ نذاشت حرفش تموم بشه و فریاد زد
تهیونگ: خفه شو... که دروغه آره؟... نکنه کارای دیگه هم باهاش کردی ها؟... دیک من سور*اخ ه..ر..ز..ت..و راضی نمیکرد نه؟
همون لحظه جین به حرف در اومد
جین: چی داری میگی تهیونگ... نگاه کن ببین بچه چقد ترسیده... بس کن تهیونگ!
تهیونگ: لطفا دخالت نکن... من خودم میدونم چجوری اینو آدم کنم نیازی نیس ازش دفاع کنی
بعد رو به جونگ کوک که با چشمای اشکیش و ترس به تهیونگ نگاه میکرد گفت
تهیونگ: خودم یه کاری میکنم دیگه به فکر چیز دیگه ای برای پر کردن سور*اخ ه..ر..ز..ت نباشی... پاشو!
ادامه دارد...
۱۵.۷k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.