ارباب بی منطق🖤پارت 11
یکدفعه یکی گفت جئون جونگکوک انگار خوشحالی که خاندان جئون به قدرت کل مافیا های جهان به تو رسید خوشحالی که بابات مرده😏
جونگ کوک:دیدم اون مرتیکه ی حروم زاده تند تند داره بهم تیکه میندازه با قدمای رفتم جلوش وباخونسردی کامل گفتم خفه شو عوضی وکلتم را در اوردم ویکی تو مغزش خالی کردم همه داد وبیداد میکردند فریاد زدم اینجا یا هر جایی اگه کسی به من بگه چیزی عاقبتش میشه اینی که دیدیند تیکه تیکش میکنم فکر نکنید من مثل بابامم من یک کابوسم که هیچکس نمیتونه تصورش را کنه هیچکس حق نداره منا قضاوت کنه فقط دلم خون میخواست فقط برا همین زودی مراسم را تموم کرد وتند تند به سمت اتاق رفتم به بادیگارد گفتم سریع تیم را جمع کن به تهیونگ وجیمینم بگو بیان پیشم زودی کرواتم را باز کردما وانداختمش رو مبل رفتم ولباس مخصوص خودماپوشیدم همیشه لباس مورد علاقم بو د😏 دیدم در میزننندتهیونگ وجیمین بودند گفتم بیاید تو براشون کامل نقشه را توضیح دادم بعدشم گفتم دیگه بریم بادیگاردگفت ارباب هلکوپتر امادس گفتم خوبه سریع شروع کردم به راه افتادن سوار هلکوپر شدم
از زبون ا٫ت خیلی خسته شدع بودم نایی نداشنم موقع ناهار وشام که میشد خدمتکار میورد غذا برام خیلی کم میخوردم اشتها نداشنم از اینکه تو این سلول دارم میسوزم اشک از چشمام پایین اومد گفتم خدایا چرا انقدر منا ضعیف افریدی چرا انقدر بدبخت افریدی اخه چرا😭چرا نمیتونم لحظات خوش را تجربه کنم چرااااا؟؟؟؟😭 انگار کسی تو عمارت نبود خیلی ساکت بود خیلی وقت بود اون پسره نیومده بود پیشم خوشحال بودم
فلش بک
از زبون نامجون
واووو اون پسره جیهوپا تونستم از جئون بگیرم میدونم خوب چیزیه میخوام زیر دستم کنمش بدن خوبی داشت به خدمتکار گفتم بیارنش بیشتر برا چیز دیگه خریدمش😏 خیلی تو عمارت جئون دیده بودمش حدس میزنم میدونه اونجا چه خبره من خاندان جئون را به خون میکشنومم😏وخودم میش پادشاه مافیا ولی نیاز دارم به این پسره جیهوپ یک دفعه خدمتکار درا زد وگفت رئیس اوردمش گفتمبیاد داخل سر ووضعش نابود بود صورتش زخمی بود معلوم بود جئون حسابی زدتش گفتم بهش من مثل اون ارباب قبلیت نیستم یک دفعه دیدم یا لحن سردی گفت همتون مثل همید گفتم.....
استایل کوک برای ماموریت
حمایتا خیلی کمه واقعا اینم دیگه گفتم بزارم ولی لطفا حمایت کنید پارت های بعد را نظر بدید در موردش
جونگ کوک:دیدم اون مرتیکه ی حروم زاده تند تند داره بهم تیکه میندازه با قدمای رفتم جلوش وباخونسردی کامل گفتم خفه شو عوضی وکلتم را در اوردم ویکی تو مغزش خالی کردم همه داد وبیداد میکردند فریاد زدم اینجا یا هر جایی اگه کسی به من بگه چیزی عاقبتش میشه اینی که دیدیند تیکه تیکش میکنم فکر نکنید من مثل بابامم من یک کابوسم که هیچکس نمیتونه تصورش را کنه هیچکس حق نداره منا قضاوت کنه فقط دلم خون میخواست فقط برا همین زودی مراسم را تموم کرد وتند تند به سمت اتاق رفتم به بادیگارد گفتم سریع تیم را جمع کن به تهیونگ وجیمینم بگو بیان پیشم زودی کرواتم را باز کردما وانداختمش رو مبل رفتم ولباس مخصوص خودماپوشیدم همیشه لباس مورد علاقم بو د😏 دیدم در میزننندتهیونگ وجیمین بودند گفتم بیاید تو براشون کامل نقشه را توضیح دادم بعدشم گفتم دیگه بریم بادیگاردگفت ارباب هلکوپتر امادس گفتم خوبه سریع شروع کردم به راه افتادن سوار هلکوپر شدم
از زبون ا٫ت خیلی خسته شدع بودم نایی نداشنم موقع ناهار وشام که میشد خدمتکار میورد غذا برام خیلی کم میخوردم اشتها نداشنم از اینکه تو این سلول دارم میسوزم اشک از چشمام پایین اومد گفتم خدایا چرا انقدر منا ضعیف افریدی چرا انقدر بدبخت افریدی اخه چرا😭چرا نمیتونم لحظات خوش را تجربه کنم چرااااا؟؟؟؟😭 انگار کسی تو عمارت نبود خیلی ساکت بود خیلی وقت بود اون پسره نیومده بود پیشم خوشحال بودم
فلش بک
از زبون نامجون
واووو اون پسره جیهوپا تونستم از جئون بگیرم میدونم خوب چیزیه میخوام زیر دستم کنمش بدن خوبی داشت به خدمتکار گفتم بیارنش بیشتر برا چیز دیگه خریدمش😏 خیلی تو عمارت جئون دیده بودمش حدس میزنم میدونه اونجا چه خبره من خاندان جئون را به خون میکشنومم😏وخودم میش پادشاه مافیا ولی نیاز دارم به این پسره جیهوپ یک دفعه خدمتکار درا زد وگفت رئیس اوردمش گفتمبیاد داخل سر ووضعش نابود بود صورتش زخمی بود معلوم بود جئون حسابی زدتش گفتم بهش من مثل اون ارباب قبلیت نیستم یک دفعه دیدم یا لحن سردی گفت همتون مثل همید گفتم.....
استایل کوک برای ماموریت
حمایتا خیلی کمه واقعا اینم دیگه گفتم بزارم ولی لطفا حمایت کنید پارت های بعد را نظر بدید در موردش
۱۰.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.