☆ BRAVE 3> ☆
☆ BRAVE 3> ☆
[Part ۹]
[پرش زمانی به خونه ، شب ]
جلوی پنجره ی اتاقت وایساده بودی و دستاتو توی آغوشت گرفته بودی ، توی فکر بودی ، خیلی فکر ، اینکه چه بلایی سرت میاد؟ ، اینکه تورو میکشن یا نه؟
فردا روز تولدت بود ، ولی فردا کاملا زندگیت عوض میشد . تو توی روز تولدت شبش و فردا شب ش رو ماه و ستاره هارو نگا میکردی ، تبدیل شده بود به رسم زندگیت . هیچوقت پدر و مادرت یادشون نبود ، بهتره بگم براشون مهم نبود .
توی همین فکرا بودی که در اتاقت زده شد ، مادرت بود برات یه چمدون تقریبا بزرگ آورده بود .
لارا : بیا ا/ت اینم چمدونت البته زیاد نمیتونی با خودت وسایل ببری ولی حتما چیزایی که لاز...
نزاشتی حرفاشو تموم کنه و گفتی
ا/ت : من برات مهم هستم؟
لارا : چی؟
ا/ت : تاحالا منو به عنوان دخترت قبول کردی با همش من فقط یه وارث بودم؟
لارا : بعضی وقت ها بابد به فکر خودم نباشم و به فکر خوانواده ام باشم ، حتی شده از توهم دست میکشم
ا/ت : من جزو این خوانواده نیستم؟
لارا : بس کن ، حوصله تو ندارم
رفت و درو پشت سرش بست ، تو موندی و اتاقت که باید ازش خداحافظی میکردی ، آروم به سمت کمدت رفتی و چمدونی که مادرت داده بود رو پر کردی ، داشتی یک لباس از توی کمد برمیداشتی که یک عکس از لای لباس ها بیرون افتاد ،
ادامه دارد..
شرط پارت بعد
۲۰:« لایک ❤️
[Part ۹]
[پرش زمانی به خونه ، شب ]
جلوی پنجره ی اتاقت وایساده بودی و دستاتو توی آغوشت گرفته بودی ، توی فکر بودی ، خیلی فکر ، اینکه چه بلایی سرت میاد؟ ، اینکه تورو میکشن یا نه؟
فردا روز تولدت بود ، ولی فردا کاملا زندگیت عوض میشد . تو توی روز تولدت شبش و فردا شب ش رو ماه و ستاره هارو نگا میکردی ، تبدیل شده بود به رسم زندگیت . هیچوقت پدر و مادرت یادشون نبود ، بهتره بگم براشون مهم نبود .
توی همین فکرا بودی که در اتاقت زده شد ، مادرت بود برات یه چمدون تقریبا بزرگ آورده بود .
لارا : بیا ا/ت اینم چمدونت البته زیاد نمیتونی با خودت وسایل ببری ولی حتما چیزایی که لاز...
نزاشتی حرفاشو تموم کنه و گفتی
ا/ت : من برات مهم هستم؟
لارا : چی؟
ا/ت : تاحالا منو به عنوان دخترت قبول کردی با همش من فقط یه وارث بودم؟
لارا : بعضی وقت ها بابد به فکر خودم نباشم و به فکر خوانواده ام باشم ، حتی شده از توهم دست میکشم
ا/ت : من جزو این خوانواده نیستم؟
لارا : بس کن ، حوصله تو ندارم
رفت و درو پشت سرش بست ، تو موندی و اتاقت که باید ازش خداحافظی میکردی ، آروم به سمت کمدت رفتی و چمدونی که مادرت داده بود رو پر کردی ، داشتی یک لباس از توی کمد برمیداشتی که یک عکس از لای لباس ها بیرون افتاد ،
ادامه دارد..
شرط پارت بعد
۲۰:« لایک ❤️
۱۲.۳k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.