پارت ۱ جون اون سرباز دختر به من چه
ات ویو
باز با صدای سرلشکر پاشدم ای بابا پیر خرفت دیگه ول نمیکنه همه ی پسرا با بدن لخت بیدار شدن منو دوتا دختر دیگه کلا اینجا دختریم همه ی پسرا با من خوبن کلا همه دوستم دارن
سرلشکر =بابای جیمین
سرلشکر:ات بیا اینجا
ات:(عدای احترام کردم )
سرلشکر :امروز تو رو با چند تا سرباز پسر میفرستم غرب کشورمون اینجا برات خوب نیست بمونی خطرناکه
ات:سرلشکر من واقعا مشکلی ندارم با اینجا موندن
سرلشکر :ات میدونی صد باره که به خاطر من یا جیمین خودت رو تو دردسر انداختی نکن دیگه
ات:سرلشکر نمیخوام رو حرفتون حرف بزنم اما من واقعا دوست دارم اینکار رو انجام میدم این جزوی از شغلمه
سرلشکر :اخه..
ات:لطفا اگر واقعا میخواید که من خوشحال باشم بزار ید اینجا بمونم
جیمین :سرلشکرر
سرلشکر:بله ؟
جیمین:از برج مراقبت ۴۴۰ بهمون زنگ زدن باید یکی بره
سرلشکر :من میرم
جیمین :اما..
سرلشکر :حرف نباشه تا من نیستم حواست به اینا باشه
جیمین:چشم
ادمین:ات و جیمین سرلشکر رو میرسونن فرودگاه
توی راه برگشت
جیمین:با بابام خیلی صمیمی نه ؟
ات:بله همینطوره
جیمین:یادته که یه دختره بهت تهمت زد و قرار بود بندازنت بیرون میشه برام توضیح بدی چطوری اخه میدونی چیه برای پروندت میخوام
ات:میدونی سرگرد همه ادما یا کاری رو انجام نمیدن یا وقتی که میدن براش دلیل دارن اون دختره هم از دستش عصبانی نیستم چون من جون اون ادم رو نجات دادم اما گفت که خودش نجات داده اما خب براش ناراحت نیستم شاید دلیل داشته برای کارش
جیمین ویو
چه دختره مهربونی
جیمین:پدر مادر داری
ات:اره دارم اما اینجا نیستن توی ایرانن
جیمین:اران
ات:اران نه ایران
جیمین:اها ااران
ات:اصلا ولش کن
جیمین:هوم
#جیمین #بی تی اس #سناریو
باز با صدای سرلشکر پاشدم ای بابا پیر خرفت دیگه ول نمیکنه همه ی پسرا با بدن لخت بیدار شدن منو دوتا دختر دیگه کلا اینجا دختریم همه ی پسرا با من خوبن کلا همه دوستم دارن
سرلشکر =بابای جیمین
سرلشکر:ات بیا اینجا
ات:(عدای احترام کردم )
سرلشکر :امروز تو رو با چند تا سرباز پسر میفرستم غرب کشورمون اینجا برات خوب نیست بمونی خطرناکه
ات:سرلشکر من واقعا مشکلی ندارم با اینجا موندن
سرلشکر :ات میدونی صد باره که به خاطر من یا جیمین خودت رو تو دردسر انداختی نکن دیگه
ات:سرلشکر نمیخوام رو حرفتون حرف بزنم اما من واقعا دوست دارم اینکار رو انجام میدم این جزوی از شغلمه
سرلشکر :اخه..
ات:لطفا اگر واقعا میخواید که من خوشحال باشم بزار ید اینجا بمونم
جیمین :سرلشکرر
سرلشکر:بله ؟
جیمین:از برج مراقبت ۴۴۰ بهمون زنگ زدن باید یکی بره
سرلشکر :من میرم
جیمین :اما..
سرلشکر :حرف نباشه تا من نیستم حواست به اینا باشه
جیمین:چشم
ادمین:ات و جیمین سرلشکر رو میرسونن فرودگاه
توی راه برگشت
جیمین:با بابام خیلی صمیمی نه ؟
ات:بله همینطوره
جیمین:یادته که یه دختره بهت تهمت زد و قرار بود بندازنت بیرون میشه برام توضیح بدی چطوری اخه میدونی چیه برای پروندت میخوام
ات:میدونی سرگرد همه ادما یا کاری رو انجام نمیدن یا وقتی که میدن براش دلیل دارن اون دختره هم از دستش عصبانی نیستم چون من جون اون ادم رو نجات دادم اما گفت که خودش نجات داده اما خب براش ناراحت نیستم شاید دلیل داشته برای کارش
جیمین ویو
چه دختره مهربونی
جیمین:پدر مادر داری
ات:اره دارم اما اینجا نیستن توی ایرانن
جیمین:اران
ات:اران نه ایران
جیمین:اها ااران
ات:اصلا ولش کن
جیمین:هوم
#جیمین #بی تی اس #سناریو
۹.۷k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.