پارت اول عشق بعد ازدواج
امروز اولین روز دانشگاه من هست
آماده شدم و سوار ماشینم شدم و حرکت کردم
وارد دانشگاه که شدم سرم تو گوشیم بود یهو خوردم به یه چیزی اوه اوه خوردم به یه پسره معذرت خواهی کردم و رفتم،رسیدم دم در کلاس رفتم داخل هنوز استاد نیومده بود ،یه میز خالی دیدم نشستم بعد چند دقیقه دیدم یکی کنارم نشسته سرم رو آوردم بالا دیدم اه بازم این سلام کردم جواب داد ، کل بچه های کلاس داشتن به پسره نگاه میکردن اهمیت ندادم
کلاس تموم شد رفتم تو راه رو دو سه تا دختر اومدن کنارم گفتن خوش به حالت گفتم چرا گفتن تو کنار درس خون ترین پسر دانشگاه ،جذاب ترین پسر دانشگاه نشستی گفتم خب که چی
با تعجب نگام کردن محل نداشتم رفتم ،
کلاس آخرم بود وقتی تموم شد از دانشگاه رفتم بیرون
تا پامو از دانشگاه گزاشتم بیرون دیدم ...…...
ادامه دارد..
آماده شدم و سوار ماشینم شدم و حرکت کردم
وارد دانشگاه که شدم سرم تو گوشیم بود یهو خوردم به یه چیزی اوه اوه خوردم به یه پسره معذرت خواهی کردم و رفتم،رسیدم دم در کلاس رفتم داخل هنوز استاد نیومده بود ،یه میز خالی دیدم نشستم بعد چند دقیقه دیدم یکی کنارم نشسته سرم رو آوردم بالا دیدم اه بازم این سلام کردم جواب داد ، کل بچه های کلاس داشتن به پسره نگاه میکردن اهمیت ندادم
کلاس تموم شد رفتم تو راه رو دو سه تا دختر اومدن کنارم گفتن خوش به حالت گفتم چرا گفتن تو کنار درس خون ترین پسر دانشگاه ،جذاب ترین پسر دانشگاه نشستی گفتم خب که چی
با تعجب نگام کردن محل نداشتم رفتم ،
کلاس آخرم بود وقتی تموم شد از دانشگاه رفتم بیرون
تا پامو از دانشگاه گزاشتم بیرون دیدم ...…...
ادامه دارد..
۹.۴k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.