"قطاری به سمت ناکجا آباد"p4

دو ساعت دیگه قطار به مقصد خودش میرسد همه چی آروم بود تا یکی از خدمه قطار اومد و گفت:
_یه جسد توی قطار پیدا شه لطفا آرامش خودتون حفط کنید
_جسد؟
_خدای بزرگ اگه سراغ ما ام بیان چی؟
_از دیشب حالم یجوری بود واقعا حس ششم خوبی دارم
_باید بیشتر مواظب بچه ها باشیم پسر من کو
همه داشتن باهم بحث می کردن که آیسل رفت جلو و گفت:
_الان امنیت مارو کی تضمین می کنه؟
_توی ایستگاه بعدی یه کاراگاه میرسه بهمون میاد و تحقیات شروع می کنه
_اگه قاتل هنوز اینجا باشه چی؟
آیسل تا این حرفو زد قطار رفت رو هوا همه از استرس و نگرانی قرمز شده بودن
_امشب چطوری بخوابیم
_اگه بازم بخواد یه نفرو بکشه چی ؟
_لطفا آروم باشید اینکه قتله فقط یه حدسه!
بالاخره قطار به ایستگاه بعدی رسید و کاراگاه وارد قطار شد وقتی وارد شد همه با دیدینش تعجب کردن
_اینکه...خدای بزرگ
_باوردم نمیشه
_رابرت ایوانز؟
_خانم ها آقایان سلام من رابرت ایوانز هستم کاراگاه افتخاری این قطار
_خیلی خب از الان تحقات ما شروع میشه لطفا تا نگفتیم وارد کوپه ها نشید شاید قاتل بین خودتون باشه
با تموم کردن حرفاش سمت کوپه 18 راه افتاد
_به نظرم قاتل خیلی حرفه ایه تشخیص هویتش اینکه زنه یا مرد کار سختیه
_آره کاملا حرفه ای بوده هیچ ردی به جا نزاشته!
_یه شاهرگ ضربه زده که ارز یک و نیم ثانیه تموم کنه خون زیادی ازش رفته پس شب قتل اتفاق افتاده
_یه حسی بهم میگه قاتل از مسافرا یا خدمه هستش هرکی هست هنوزم اینجاست
_منم حس تورو دارم ولی به همشون به یه اندازه مشکوکم.بهتره ازشون جدا بازجویی کنیم