عاشق خسته ( پارت 32)
عجیب ترین چیزی که تاحالا دیده بودن فکرشم نمیکردن جیمین همچین کاری کنه تخت خونی بود و جفتشون لخت بودن
صورت جیمین روی صورت یونا بود و اونو بغل کرده بود
جین : جیمینم که به اینکارا آلوده شد
نامجون : شده بود
تهیونگ : میشه جیمینو ول کنید و ببینید یونا چشه
نامجون : عرق سرد کرده
تهیونگ: جیمین خدا ازت نگذره
جیمین : برین بیرون میخوام بخوابم ( خواب آلود)
تهیونگ : میشه بلند شی و ببینی چه گندی زدی
شوگا : میگم یعنی الان داریم عمو میشیم
جیهوپ : شوگاااا
شوگا : ببخشید
جیمین : مگه نمیبینین یونا لباس نداره ، برید بیرون
جین : جیمین لباس بپوش بیا بیرون
جیمین : چیه؟
جین : این چه غلطی بود کردی
نامجون : جیمین میخوای چیکار کنی
جیمین : میخوام باهاش ازدواج کنم
پسرا : چی؟!
جیمین : مگه چیه ؟ دل ندارم من؟
تهیونگ : از تو که هیچوقت حرفی از عشق نمیزدی بعید بود
نامجون : جیمین مطمئنی یونام دوست داره؟
جیمین : عاشقم میشه
تهیونگ : اصلا میدونی ممکنه یونا کس دیگه ای رو دوست داشته باشه؟ یا یکی از ما یونا رو بخواد؟
جیهوپ : دقیقا
جیمین : نکنه اون تویی که یونا رو دوس داره؟
جیهوپ : من در مورد اینکه شاید کسی رو دوس داشته باشه نظر دادم نه در مورد اینکه خودم بخوامش
جیمین : ما همه ی کارامونو کردیم، دوروز دیگه عروسیه
شوگا : چرا انقد زود
تهیونگ : راس میگه ما هنوز آماده نیستیم
جیمین : داماد منم شما میخواید آماده شید
جین : بالاخره مام کار داریم
یونا :
با دل درد شدیدی از خواب بلند شدم، وقتی یاد دیشب میوفتادم حالم از خودم بهم میخورد.... تنها چیزی که جیمین نداشت رَحم بود، انگار نه انگار من باکره بودم، با نهایت تلاش سعی کرد پارم کنه
باید از خدا بخوام که برای رَحِمم مشکلی ایجاد نشه
پاشدم لباس پوشیدم و ملافه های خونی رو انداختم تو حموم
خجالت میکشیدم به خدمتکارا بگم بشورنش، پس خودم شستم
نمیتونستم دل دردی که داشتمو تحمل کنم، برای لباس شستن باید خم میشدم ولی دل دردم غیرقابل تحمل شده بود
جیمین : یونا... چیکار میکنی
یونا : گند جنابعالی و جمع میکنم
جیمین : سخت نگیر
یونا : خیلی خونسردی ، احساس میکنم رحمم پاره شده... دل دردم داره میکشتم
جیمین : هیچیت نمیشه
یونا : پوففف.... برو بیرون
جیمین : اونارو خدمتکار میشوره، زنِ یه مافیا نباید دست به چیزی بزنه
یونا : ببخشید ولی من خجالت میکشم
جیمین : از چی؟ پسرا هروز با یه دختر اینکارو میکنن
یونا : یعنی یکی از یکی بی حیا تر
جیمین : همینه عشقم
خم شد، لبای یونا رو مک زد و بلند شد
یونا : دارم از کارات خسته میشم ولی میشه یه لطفی کنی و بهم یه کیسه ی آب گرم بدی بذارم زیر دلم؟
جیمین : حتما
.........
صورت جیمین روی صورت یونا بود و اونو بغل کرده بود
جین : جیمینم که به اینکارا آلوده شد
نامجون : شده بود
تهیونگ : میشه جیمینو ول کنید و ببینید یونا چشه
نامجون : عرق سرد کرده
تهیونگ: جیمین خدا ازت نگذره
جیمین : برین بیرون میخوام بخوابم ( خواب آلود)
تهیونگ : میشه بلند شی و ببینی چه گندی زدی
شوگا : میگم یعنی الان داریم عمو میشیم
جیهوپ : شوگاااا
شوگا : ببخشید
جیمین : مگه نمیبینین یونا لباس نداره ، برید بیرون
جین : جیمین لباس بپوش بیا بیرون
جیمین : چیه؟
جین : این چه غلطی بود کردی
نامجون : جیمین میخوای چیکار کنی
جیمین : میخوام باهاش ازدواج کنم
پسرا : چی؟!
جیمین : مگه چیه ؟ دل ندارم من؟
تهیونگ : از تو که هیچوقت حرفی از عشق نمیزدی بعید بود
نامجون : جیمین مطمئنی یونام دوست داره؟
جیمین : عاشقم میشه
تهیونگ : اصلا میدونی ممکنه یونا کس دیگه ای رو دوست داشته باشه؟ یا یکی از ما یونا رو بخواد؟
جیهوپ : دقیقا
جیمین : نکنه اون تویی که یونا رو دوس داره؟
جیهوپ : من در مورد اینکه شاید کسی رو دوس داشته باشه نظر دادم نه در مورد اینکه خودم بخوامش
جیمین : ما همه ی کارامونو کردیم، دوروز دیگه عروسیه
شوگا : چرا انقد زود
تهیونگ : راس میگه ما هنوز آماده نیستیم
جیمین : داماد منم شما میخواید آماده شید
جین : بالاخره مام کار داریم
یونا :
با دل درد شدیدی از خواب بلند شدم، وقتی یاد دیشب میوفتادم حالم از خودم بهم میخورد.... تنها چیزی که جیمین نداشت رَحم بود، انگار نه انگار من باکره بودم، با نهایت تلاش سعی کرد پارم کنه
باید از خدا بخوام که برای رَحِمم مشکلی ایجاد نشه
پاشدم لباس پوشیدم و ملافه های خونی رو انداختم تو حموم
خجالت میکشیدم به خدمتکارا بگم بشورنش، پس خودم شستم
نمیتونستم دل دردی که داشتمو تحمل کنم، برای لباس شستن باید خم میشدم ولی دل دردم غیرقابل تحمل شده بود
جیمین : یونا... چیکار میکنی
یونا : گند جنابعالی و جمع میکنم
جیمین : سخت نگیر
یونا : خیلی خونسردی ، احساس میکنم رحمم پاره شده... دل دردم داره میکشتم
جیمین : هیچیت نمیشه
یونا : پوففف.... برو بیرون
جیمین : اونارو خدمتکار میشوره، زنِ یه مافیا نباید دست به چیزی بزنه
یونا : ببخشید ولی من خجالت میکشم
جیمین : از چی؟ پسرا هروز با یه دختر اینکارو میکنن
یونا : یعنی یکی از یکی بی حیا تر
جیمین : همینه عشقم
خم شد، لبای یونا رو مک زد و بلند شد
یونا : دارم از کارات خسته میشم ولی میشه یه لطفی کنی و بهم یه کیسه ی آب گرم بدی بذارم زیر دلم؟
جیمین : حتما
.........
۱۵.۲k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.