عشق دردناک پارت 41
......(4سال بعد)........
.....جونگکوک
برگشتم خونه .... چند روزی بود کارای شرکت خوب پیش نمی رفت و این زیادی خسته ام کرده بود رفتم داخل همینطور که کراواتم رو شل میکردم از پله ها میرفتم بالا به سمت اتاق ا.ت رفتم در رو باز کردم همون لحظه عطر اتاق که رایحه ای ملایم یاس و خوشبو بود بینیم رو پر کرد سریع در رو بستم مبا دا که بوش کم بشه خودمو پرت کردم رو تخت سرمو تو بالش کردم و نفس کشیدم یکی از لباس های که ا.ت انگار یادش رفته بو ببره و هر شب با بابوی این تیکه پارچه ها خوابم میبرد امان از این عطر و بو و اتاق که چهار ساله بوشون شده ارامشم
جونگکوک:اه....ات.....اه ....چیکار کردی باهام دختر پاکم الان کجایی اخه چطور در به درم کردی ....لع*نت به من
اینکه هر روز خودم رو لع*نت کنم دیگه شده یکی از برنامه های زندگیم ...هه خنده داره ...جئون جونگکوک که این همه ادم جلوش خم و راست میشن اینطوری درمونده
بزارید براتون از موقعی که ارامشم و زندگیم یعنی ا.تم که از دست دادم و یا این چهار سال بگم
اون روز نحس روز طلا*ق مون وقتی ا.ت اون مدرک هارو بهم نشون داد ورفت عصبی برگشتم خونه تا حساب سوریون رو برسم
.........(روز طلا*ق چهار سال پیش) .........
با عصبانیت در و باز کرد رفتم تو دیدم سوریون جلو تلویزیون نشسته و داره با خنده با گوشی صحبت می کنه چون من این وقت روز برنمیگردم خونه انگار متوجه نشده بود از پشت بهش نزدیک شدم و گوشی رو یک دفعه از دستش کشیدم که جیغ زد
سوریون: احمق داری چیکار می......
حرفش با دیدنم نصفه مون و به وضوح رنگش سفید شد گوشی رو به گوشم چسپوندم که اونی که پشت خط بود یه مرد بود و هی میگفت
......: سوریون...... سوریون ....چی شد ؟.....جوابمو بده؟؟
پشت خطی؟؟ الوو؟ چرا جیغ زدی؟؟
سوریون سریع به سمتم اومد و خواست گوشی رو ازم بگیره
سوریون:بدش من داری چیکار میکنییییی
عصبی هلش دادم خورد زمین و از درد به خودش پیچید
باز صدا مرد پشت گوشی اومد که زیادی اشنا بود کی میتو نست جز جانگ هو باشه وقتی اسمشم تو نامه بود
جانگ هو: سوریون ...خوبی؟؟ الووو
همونطور که داشتم عصبانیتم کنترل میکردم گفتم
جونگکوک:.....
.....جونگکوک
برگشتم خونه .... چند روزی بود کارای شرکت خوب پیش نمی رفت و این زیادی خسته ام کرده بود رفتم داخل همینطور که کراواتم رو شل میکردم از پله ها میرفتم بالا به سمت اتاق ا.ت رفتم در رو باز کردم همون لحظه عطر اتاق که رایحه ای ملایم یاس و خوشبو بود بینیم رو پر کرد سریع در رو بستم مبا دا که بوش کم بشه خودمو پرت کردم رو تخت سرمو تو بالش کردم و نفس کشیدم یکی از لباس های که ا.ت انگار یادش رفته بو ببره و هر شب با بابوی این تیکه پارچه ها خوابم میبرد امان از این عطر و بو و اتاق که چهار ساله بوشون شده ارامشم
جونگکوک:اه....ات.....اه ....چیکار کردی باهام دختر پاکم الان کجایی اخه چطور در به درم کردی ....لع*نت به من
اینکه هر روز خودم رو لع*نت کنم دیگه شده یکی از برنامه های زندگیم ...هه خنده داره ...جئون جونگکوک که این همه ادم جلوش خم و راست میشن اینطوری درمونده
بزارید براتون از موقعی که ارامشم و زندگیم یعنی ا.تم که از دست دادم و یا این چهار سال بگم
اون روز نحس روز طلا*ق مون وقتی ا.ت اون مدرک هارو بهم نشون داد ورفت عصبی برگشتم خونه تا حساب سوریون رو برسم
.........(روز طلا*ق چهار سال پیش) .........
با عصبانیت در و باز کرد رفتم تو دیدم سوریون جلو تلویزیون نشسته و داره با خنده با گوشی صحبت می کنه چون من این وقت روز برنمیگردم خونه انگار متوجه نشده بود از پشت بهش نزدیک شدم و گوشی رو یک دفعه از دستش کشیدم که جیغ زد
سوریون: احمق داری چیکار می......
حرفش با دیدنم نصفه مون و به وضوح رنگش سفید شد گوشی رو به گوشم چسپوندم که اونی که پشت خط بود یه مرد بود و هی میگفت
......: سوریون...... سوریون ....چی شد ؟.....جوابمو بده؟؟
پشت خطی؟؟ الوو؟ چرا جیغ زدی؟؟
سوریون سریع به سمتم اومد و خواست گوشی رو ازم بگیره
سوریون:بدش من داری چیکار میکنییییی
عصبی هلش دادم خورد زمین و از درد به خودش پیچید
باز صدا مرد پشت گوشی اومد که زیادی اشنا بود کی میتو نست جز جانگ هو باشه وقتی اسمشم تو نامه بود
جانگ هو: سوریون ...خوبی؟؟ الووو
همونطور که داشتم عصبانیتم کنترل میکردم گفتم
جونگکوک:.....
۳۶.۹k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.