چه اتفاقی افتاد.
_چه_اتفاقی_افتاد.
𝕻𝖆𝖗𝖙_۲۱
تهیونگ: ا/ت... ا/ت... چ.. چی. شده؟!(با نگرانی)
ا/ت: سونگ کانگ با قرص خودکشی کرده گفتن هرچه سریع تر بریم بیمارستان......
(ا/ت رفت پایین سوار ماشین شد که تهیونگم سوار شد)
ا/ت: تو.. کجا... میای.. برو سوار ماشین خودت شو(با عصبانیت گریه)
تهیونگ: الان جون سونگ کانگ مهم تره یا ماشین من. برو.. برو.
(ا/ت حرکت کرد سمت بیمارستان)
ویو سونگ کانگ یک ساعت قبل.
ا/ت تهیونگ رو برد خونش. اون لحظه انقدر عصببانی بودم که میتونستم ادم بکشم. فهمیدم اینطوری نمیتونم ا/ت رو علاقه مند به خودم کنم. به یکی از دوستام که تو کار قرص ایناست گفتم بهم ی قرص بده که باعث بشه بیهوش بشم. رفتم بیمارستان به دکترا پول دادم که نقش بازی کنن بگن من خودکشی کردم. که ا/ت رو مال خودم کنم.
قرص رو خوردم و بیهوش شدم.
ویو تهیونگ ا/ت
رسیدیم بیمارستان پیاده شدیم رفتم پرسیدم که سونگ کانگ کجاست . گفت طبقه بالا. منم با دو رفتم بالا از پشت پنجره سونگ کانگ رو دیدم که روی تخت بیهوشه. تهیونگ بقض کرده بود. منم مثل ابشار اشک میریختم. واقعا تو این دوسال سونگ کانگ مثل ی برادر کنارم بود و همیشه حواسش بهم بود.
اصلا دلم نمیخواد سونگ کانگ رو تو این وضع ببینم. رفتم به پرستار گفتم میشه بریم داخل. گفت اره. رفتیم داخل روی ی صندلی نشستم.
ا/ت: س... سونگ کانگ.(با گریه)
(سونگ کانگ چشماش رو اروم باز کرد)
سونگ گانگ: ا... ا... ا/ت
ا/ت: سونگ کانگ بیدار شدی؟!
تهیونگ: سونگ کانگ... حالت خوبه؟!(با نگرانی بقض)
سونگ کانگ: م.... مم... من خوبم.
م.. متاسفم... ک. که... کتک... زدم.
تهیونگ: اشکالی... نداره... تو فقط خوب شو. خودم تلافی میکنم.. رفیق(با گریه نیشخند)
سونگ گانگ: نیشخند.
ا/ت: سونگ کانگ برای چی این کارو کردی؟!
سونگ کانگ: بخاطر... بخاطر.. تو.
ا/ت: بخاطر من؟؟؟
سونگ کانگ: ا......ا/ت کی میخوای بفهمی که من عاشقتم. من... من... داشتم بخاطر عشق تو خودکشی میکردم.(دست ا/ت رو میگیره)
ا/ت:........(شوک)
سونگ کانگ؛ ا.... ا/ت تو هم منو دوست داری درسته؟!
بگو اره.... اگر بگی نه.. من میمیرم. شده صد بار بخاطر تو خودکشی میکنم.
ا/ت: ع... عاااا... م.. مم. ممن.. من
سونگ کانگ: بگو اره.
ا/ت: ب..... باشه(لبخند با گریه)
(تهیونگ همون لحظه با دو از اتاق رفت بیرون. .(با گریه رفت)
ویو ا/ت
یهو دیدم تهیونگ از بیمارستان رفت. فهمیدم بخاطر چی رفت. من سونگ کانگ رو مثل ی دوست میدیدم. ولی دوسش ندارم. مجبور بودم بخاطر اینکه دوباره خودکشی نکنه مجبور شدم قبول کنم. تهیونگ با گریه از بیمارستان رفت بیرون. نمیدونم چرا ولی ی لحظه حس کردم قلبم نابود شد.
𝕻𝖆𝖗𝖙_۲۱
تهیونگ: ا/ت... ا/ت... چ.. چی. شده؟!(با نگرانی)
ا/ت: سونگ کانگ با قرص خودکشی کرده گفتن هرچه سریع تر بریم بیمارستان......
(ا/ت رفت پایین سوار ماشین شد که تهیونگم سوار شد)
ا/ت: تو.. کجا... میای.. برو سوار ماشین خودت شو(با عصبانیت گریه)
تهیونگ: الان جون سونگ کانگ مهم تره یا ماشین من. برو.. برو.
(ا/ت حرکت کرد سمت بیمارستان)
ویو سونگ کانگ یک ساعت قبل.
ا/ت تهیونگ رو برد خونش. اون لحظه انقدر عصببانی بودم که میتونستم ادم بکشم. فهمیدم اینطوری نمیتونم ا/ت رو علاقه مند به خودم کنم. به یکی از دوستام که تو کار قرص ایناست گفتم بهم ی قرص بده که باعث بشه بیهوش بشم. رفتم بیمارستان به دکترا پول دادم که نقش بازی کنن بگن من خودکشی کردم. که ا/ت رو مال خودم کنم.
قرص رو خوردم و بیهوش شدم.
ویو تهیونگ ا/ت
رسیدیم بیمارستان پیاده شدیم رفتم پرسیدم که سونگ کانگ کجاست . گفت طبقه بالا. منم با دو رفتم بالا از پشت پنجره سونگ کانگ رو دیدم که روی تخت بیهوشه. تهیونگ بقض کرده بود. منم مثل ابشار اشک میریختم. واقعا تو این دوسال سونگ کانگ مثل ی برادر کنارم بود و همیشه حواسش بهم بود.
اصلا دلم نمیخواد سونگ کانگ رو تو این وضع ببینم. رفتم به پرستار گفتم میشه بریم داخل. گفت اره. رفتیم داخل روی ی صندلی نشستم.
ا/ت: س... سونگ کانگ.(با گریه)
(سونگ کانگ چشماش رو اروم باز کرد)
سونگ گانگ: ا... ا... ا/ت
ا/ت: سونگ کانگ بیدار شدی؟!
تهیونگ: سونگ کانگ... حالت خوبه؟!(با نگرانی بقض)
سونگ کانگ: م.... مم... من خوبم.
م.. متاسفم... ک. که... کتک... زدم.
تهیونگ: اشکالی... نداره... تو فقط خوب شو. خودم تلافی میکنم.. رفیق(با گریه نیشخند)
سونگ گانگ: نیشخند.
ا/ت: سونگ کانگ برای چی این کارو کردی؟!
سونگ کانگ: بخاطر... بخاطر.. تو.
ا/ت: بخاطر من؟؟؟
سونگ کانگ: ا......ا/ت کی میخوای بفهمی که من عاشقتم. من... من... داشتم بخاطر عشق تو خودکشی میکردم.(دست ا/ت رو میگیره)
ا/ت:........(شوک)
سونگ کانگ؛ ا.... ا/ت تو هم منو دوست داری درسته؟!
بگو اره.... اگر بگی نه.. من میمیرم. شده صد بار بخاطر تو خودکشی میکنم.
ا/ت: ع... عاااا... م.. مم. ممن.. من
سونگ کانگ: بگو اره.
ا/ت: ب..... باشه(لبخند با گریه)
(تهیونگ همون لحظه با دو از اتاق رفت بیرون. .(با گریه رفت)
ویو ا/ت
یهو دیدم تهیونگ از بیمارستان رفت. فهمیدم بخاطر چی رفت. من سونگ کانگ رو مثل ی دوست میدیدم. ولی دوسش ندارم. مجبور بودم بخاطر اینکه دوباره خودکشی نکنه مجبور شدم قبول کنم. تهیونگ با گریه از بیمارستان رفت بیرون. نمیدونم چرا ولی ی لحظه حس کردم قلبم نابود شد.
۱.۷k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.