میسو.چه خبر عسلم درساتو خوندی؟
میسو.چه خبر عسلم درساتو خوندی؟
میسونا.اره.....اونی کار پیدا کردین؟
میسو.هوم خدمتکار عمارت دوتایی میریم
میسونا.چقدر خوب اونی موفق باشین
یونا.شبانه روزی هست
میسو.چیییییی(داد)
یونا.چه خبره کر شدممم
میسو.چرا نگفتی یونااا(صدای بلند)
یونا،خوب مگه چیه؟
میسو.چش نیست
یونا.چرا
میسو.انتظار داری میسونا رو تنها بذارم؟
میسونا.اونی بیخی....
میسو.هیس نه ما نمیریم
........بعد از کلی اسرار قبول کردم که میسونا بره پیش دوستش و باهم برن دانشگاه و من و یونا هم هر آخر هفته بهش سر بزنیم
میسو.خوب بریم بخوابیم
رفتم رو تخت و بعد چند دقیقه خوابیدم
صبح با تابیدن نور خورشید به چشمام از خواب بیدار شدم ساعت ۸ بود وسایلم و دیشب جمع کردم رفتم تو اتاق یونا و میسونا و بیدار کردم بعد صبحانه خوردیم و وقت رفتن میسونا
میسونا.اجی جون مراقب خودت باش زیاد به پر و پاشون نپیچ
میسو.خوشگلم توهم مراقب خودت باش
بعد خدافظی کردیم و میسوتا رفت
یونا.خوب از اونجایی که بیرون شهره همین الان بریم
میسو.باشه
رفتم یه دوش گرفتم موهام کوتاه بود و یه رنگ خاصی داشت یه میکاپ ملیح کردم رفتم میدونم نیازی نبود ولی میخواستم روز اولی زیبا به نظر برسم یه لباس پوشیدم وسایلم که کلا یه کوله پشتی بود برداشتم رفتم بیرون یونا منتظرم بود بعد یه تاکسی گرفتیم و رفتیم
..........
بلاخره رسیدیم یه عمارت که چه عرض کنم یه قصری رود برا خودش
رفتیم اول نگهبان رامون نداد ولی خودمون و معرفی کردیم و رفتیم داخل یه حیاط خیلی بزرگ و با استخر و یه عالمه درخت
رفتیم در زدیم خانم مسنی درو باز کرد
اجوما.سلام بفرمایین؟
میسو.سلام اجوما دیروز باهاتون تماس گرفتم برای کار
اجوما.او بله بفرمایین
رفتیم داخل خونه رمانتیک و قشنگی بود اجوما مارو به سمت آشپزخونه هدایت کرد
اجوما.دخترم خودتو معرفی کنین
میسو.پارک میسو هستم
یونا.لی یونا هستم
اجوما.خوب میسو جان میتونی سر آشپز بشی؟استعداد توی آشپزی داری؟چون خانم عمارت روی غذا خیلی حساسه
میسو.بله استعداد دارم
اجوما.یونا جان هم کمکتون کنن اگر نیاز شد برای کارهای دیگه راهنماییتون میکنم و لطفا با خدمتکار های دیگه خوب باشین
میسو و یونا.چشم
اجوما.خوب قوانین و براتون مرور میکنم با کوچیکترین اشتباه اخراج میشید ۱.ساعت ۸ از خواب بلند میشید ۲.ساعت ۹ باید صبحانه حاضر باشه ۳.ساعت ۲ ناهار حاضر باشه ۴. ساعت ۸ شام حاضر باشه ۵.بی احترامی و زبان درازی ممنوع ۵. بیرون رفتن بدون اجازه ارباب ممنوع ۶.جاسوسی و فضولی تو کار ها ممنوع.......
میسو و یونا.چشم
میسو.ببخشید ارباب کیه؟
اجوما.ما پنج تا فرد مهم داریم ارباب بزرگ(پدر ته)ارباب دوم(جین)ارباب سوم(ته)بانوی بزرگ(مامان ته)بانوی جوان(تهیان خواهر ته)
قبول کردیم و رفتیم سر کارمون
میسونا.اره.....اونی کار پیدا کردین؟
میسو.هوم خدمتکار عمارت دوتایی میریم
میسونا.چقدر خوب اونی موفق باشین
یونا.شبانه روزی هست
میسو.چیییییی(داد)
یونا.چه خبره کر شدممم
میسو.چرا نگفتی یونااا(صدای بلند)
یونا،خوب مگه چیه؟
میسو.چش نیست
یونا.چرا
میسو.انتظار داری میسونا رو تنها بذارم؟
میسونا.اونی بیخی....
میسو.هیس نه ما نمیریم
........بعد از کلی اسرار قبول کردم که میسونا بره پیش دوستش و باهم برن دانشگاه و من و یونا هم هر آخر هفته بهش سر بزنیم
میسو.خوب بریم بخوابیم
رفتم رو تخت و بعد چند دقیقه خوابیدم
صبح با تابیدن نور خورشید به چشمام از خواب بیدار شدم ساعت ۸ بود وسایلم و دیشب جمع کردم رفتم تو اتاق یونا و میسونا و بیدار کردم بعد صبحانه خوردیم و وقت رفتن میسونا
میسونا.اجی جون مراقب خودت باش زیاد به پر و پاشون نپیچ
میسو.خوشگلم توهم مراقب خودت باش
بعد خدافظی کردیم و میسوتا رفت
یونا.خوب از اونجایی که بیرون شهره همین الان بریم
میسو.باشه
رفتم یه دوش گرفتم موهام کوتاه بود و یه رنگ خاصی داشت یه میکاپ ملیح کردم رفتم میدونم نیازی نبود ولی میخواستم روز اولی زیبا به نظر برسم یه لباس پوشیدم وسایلم که کلا یه کوله پشتی بود برداشتم رفتم بیرون یونا منتظرم بود بعد یه تاکسی گرفتیم و رفتیم
..........
بلاخره رسیدیم یه عمارت که چه عرض کنم یه قصری رود برا خودش
رفتیم اول نگهبان رامون نداد ولی خودمون و معرفی کردیم و رفتیم داخل یه حیاط خیلی بزرگ و با استخر و یه عالمه درخت
رفتیم در زدیم خانم مسنی درو باز کرد
اجوما.سلام بفرمایین؟
میسو.سلام اجوما دیروز باهاتون تماس گرفتم برای کار
اجوما.او بله بفرمایین
رفتیم داخل خونه رمانتیک و قشنگی بود اجوما مارو به سمت آشپزخونه هدایت کرد
اجوما.دخترم خودتو معرفی کنین
میسو.پارک میسو هستم
یونا.لی یونا هستم
اجوما.خوب میسو جان میتونی سر آشپز بشی؟استعداد توی آشپزی داری؟چون خانم عمارت روی غذا خیلی حساسه
میسو.بله استعداد دارم
اجوما.یونا جان هم کمکتون کنن اگر نیاز شد برای کارهای دیگه راهنماییتون میکنم و لطفا با خدمتکار های دیگه خوب باشین
میسو و یونا.چشم
اجوما.خوب قوانین و براتون مرور میکنم با کوچیکترین اشتباه اخراج میشید ۱.ساعت ۸ از خواب بلند میشید ۲.ساعت ۹ باید صبحانه حاضر باشه ۳.ساعت ۲ ناهار حاضر باشه ۴. ساعت ۸ شام حاضر باشه ۵.بی احترامی و زبان درازی ممنوع ۵. بیرون رفتن بدون اجازه ارباب ممنوع ۶.جاسوسی و فضولی تو کار ها ممنوع.......
میسو و یونا.چشم
میسو.ببخشید ارباب کیه؟
اجوما.ما پنج تا فرد مهم داریم ارباب بزرگ(پدر ته)ارباب دوم(جین)ارباب سوم(ته)بانوی بزرگ(مامان ته)بانوی جوان(تهیان خواهر ته)
قبول کردیم و رفتیم سر کارمون
۲.۴k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.