شوهر سخت گیر من پارت ۲۱
«شوهر سخت گیر من»
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟏
ا.ت ویو:
به خونه که وارد شدم دیدم کوک نشسته رو صندلی انگار همه منتظرم بودن خیلی
استرس داشتم نمیدونم چجوری باید به
کوک میگفتم که بچه سقط شده
کوک: کجا بودی«با نگرانی»
ا.ت: م..... من... من...
+عروس کجا بودی این همه نگرانت شدیم
_دخترم کجا بودی
کوک: خوبی بچه خوب
ا.ت: چ... چیزه.... بچه....
کوک: بچه چی
÷بزارین من بگم کوک بچتون سقط شده
کوک: چیی؟...؟ «داد»
کوک: ا.ت رادیکا داره چی میگه«داد»
ا.ت: .... اون..... د...
کوک: رادیکا داره درست میگه یانه«داد و عصبانیت»
با دادی که کوک زد خیلی ترسیدم
ا.ت: درست میگه«ترسیده»
کوک: چطوری یه روز نبودم نتونستی
از بچم مراقبت کنی هاا«داد»
ا.ت: کوک..... من....
کوک: پس تو چی تو چیکار میکردی«داد»
ا.ت: من... داشتم... از... پله ها... میمومدم
که.... پام..... لیز..... خورد افتادم
کوک: یه روز گذشت تو به من هیچی نگفتی امروزم که عمل داشتی چرا
به من نگفتی هاا«داد»
ا.ت: من... نخواستم... که...... نگران بشی
کوک: نگران هاا شاید از قصد این
کارو کرده باشی اره درسته
ا.ت: اینطوری.... نیست
کوک: انتظار داری باور کنم هاااا«داد»
من سرم پایین بود نمیدونستم کوک
اینقدر عصبانی میشه واقعا متاسف
بودم خجالت میکشدم که نتونسته بودم
از یه بچه مراقبت کنم من هیچوقت
مامان خوبی نمیشم کوک از خونه زد
بیرون من رفتم اتاقم
رادیکا ویو:
اخ جون، نقشم دیگه عملی عملی فقط
باید جونگ کوکو با حرفام پر کنم
یس رفتم اتاقم یکم خوش گذروندم
کوک ویو:
اینقدر عصبانی بودم که زود از خونه
زدم بیرون سوار ماشین شدمو راه
افتادم سمت ساحل وقتی رسیدم ساحل
از ماشین پیاده شدم چطور اون ا.ت حتی نتونست از یه بچه محافظت کنه
حتی به من نگفت سقط شده شایدم
از قصد سقطش کرده بوده
ا.ت ویو:
رفتم اتاقم خودمو پرت کردم رو تخت
که گوشیم زنگ خورد
ا.ت: الو
«علامت مادر ا.ت م هست»
م: سلام دختر خوبی
ا.ت: ممنون تو چطور خشگله
م. :خوبم خواستم بگم که.......
ادامه دارد........
شرط:
𝑳𝒊𝒌𝒆: 𝟒𝟎
𝑪𝒂𝒎𝒂𝒏𝒕: کامنت اجباریه بزارین
𝑭𝒍𝒐𝒘𝒆𝒓: 𝟒𝟓𝟎
بچه ها من فردا امتحان علوم دارم ببخشید شاید نتونم پارت بعدی رو بزارم
هر وقت درسم تموم شد پارت بعدی رو میزارم تا اون موقعه فالوم کنید
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟏
ا.ت ویو:
به خونه که وارد شدم دیدم کوک نشسته رو صندلی انگار همه منتظرم بودن خیلی
استرس داشتم نمیدونم چجوری باید به
کوک میگفتم که بچه سقط شده
کوک: کجا بودی«با نگرانی»
ا.ت: م..... من... من...
+عروس کجا بودی این همه نگرانت شدیم
_دخترم کجا بودی
کوک: خوبی بچه خوب
ا.ت: چ... چیزه.... بچه....
کوک: بچه چی
÷بزارین من بگم کوک بچتون سقط شده
کوک: چیی؟...؟ «داد»
کوک: ا.ت رادیکا داره چی میگه«داد»
ا.ت: .... اون..... د...
کوک: رادیکا داره درست میگه یانه«داد و عصبانیت»
با دادی که کوک زد خیلی ترسیدم
ا.ت: درست میگه«ترسیده»
کوک: چطوری یه روز نبودم نتونستی
از بچم مراقبت کنی هاا«داد»
ا.ت: کوک..... من....
کوک: پس تو چی تو چیکار میکردی«داد»
ا.ت: من... داشتم... از... پله ها... میمومدم
که.... پام..... لیز..... خورد افتادم
کوک: یه روز گذشت تو به من هیچی نگفتی امروزم که عمل داشتی چرا
به من نگفتی هاا«داد»
ا.ت: من... نخواستم... که...... نگران بشی
کوک: نگران هاا شاید از قصد این
کارو کرده باشی اره درسته
ا.ت: اینطوری.... نیست
کوک: انتظار داری باور کنم هاااا«داد»
من سرم پایین بود نمیدونستم کوک
اینقدر عصبانی میشه واقعا متاسف
بودم خجالت میکشدم که نتونسته بودم
از یه بچه مراقبت کنم من هیچوقت
مامان خوبی نمیشم کوک از خونه زد
بیرون من رفتم اتاقم
رادیکا ویو:
اخ جون، نقشم دیگه عملی عملی فقط
باید جونگ کوکو با حرفام پر کنم
یس رفتم اتاقم یکم خوش گذروندم
کوک ویو:
اینقدر عصبانی بودم که زود از خونه
زدم بیرون سوار ماشین شدمو راه
افتادم سمت ساحل وقتی رسیدم ساحل
از ماشین پیاده شدم چطور اون ا.ت حتی نتونست از یه بچه محافظت کنه
حتی به من نگفت سقط شده شایدم
از قصد سقطش کرده بوده
ا.ت ویو:
رفتم اتاقم خودمو پرت کردم رو تخت
که گوشیم زنگ خورد
ا.ت: الو
«علامت مادر ا.ت م هست»
م: سلام دختر خوبی
ا.ت: ممنون تو چطور خشگله
م. :خوبم خواستم بگم که.......
ادامه دارد........
شرط:
𝑳𝒊𝒌𝒆: 𝟒𝟎
𝑪𝒂𝒎𝒂𝒏𝒕: کامنت اجباریه بزارین
𝑭𝒍𝒐𝒘𝒆𝒓: 𝟒𝟓𝟎
بچه ها من فردا امتحان علوم دارم ببخشید شاید نتونم پارت بعدی رو بزارم
هر وقت درسم تموم شد پارت بعدی رو میزارم تا اون موقعه فالوم کنید
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۷۴.۳k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.