به حکیمی گفتم
به حکیمی گفتم
از زور گرسنگی مجبور
شدم کوزه سفالین
یـادگار سیصد ساله ی
اجدادم را بـفروشم
گفت خـدا روزی ات
را سیصد سال پیش
کنـار گذاشته
و اینگونه ناسپاسی میکنی
از زور گرسنگی مجبور
شدم کوزه سفالین
یـادگار سیصد ساله ی
اجدادم را بـفروشم
گفت خـدا روزی ات
را سیصد سال پیش
کنـار گذاشته
و اینگونه ناسپاسی میکنی
- ۱.۶k
- ۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط