پارت :4
پارت :4
برده ارباب زاده ...
یونجون با نیشخند به چوی نگاه کرد ...
و بعد گفت
"خوب پس وقتش رسید حسابم رو با تو صاف کنم "
مرد با تعجب گفت ..
"اما یونجون تو کاری که خواستی رو کردم پسرم رو بهت دادم دیگه چی می خواهی ؟!"
پسر اسلحه خود را سمت مرد گرفت و گفت ..
" جونت"
و شلیک کرد مرد بر روی زمین افتاد و یونجون نفس کشیدن آخر مرد را تماشا کرد ...
بعد از اینکه مطمهن شد مرده از اونجا دور شد ..
حقش همین بود نباید با بومگیو اینجوری رفتار میکرد حتا اگر پدرش هم باشه با بومگیو اونجوری رفتار کنه کشته میشه ...
یونجون بعد از خارج شدن از بار به سمت ون سیاه رنگش رفت سوار آن شد ...
با نشستن روی صندلی ون بومگیو رو دید که با دست های بسته روی صندلی نشسته ...
یونجون لبخندی به بومگیو زد ولی مطمهن بود اگر دهن بومگیو بسته نبود حالان هر چه از دهنش. بیرون میومد بار یونجون میکرد ولی یونجون کی بود که از حرفش ناراحت بشه یونجون حاظر بود اون حتا ناسزا هم بهش بگه ولی کنارش باشه ...
بعد از بستن در ماشین حرکت کرد ...
یونجون خودش رو به صندلی تکیه داد و به بومگیو زل زد ...
بومگیو با اخم بهش نگاه میکرد چند دقیقه می شود که بهش زل زده بود ..
یونجون به خودش آمد و دست از نگاه کردن به اون پسر برداشت به سمتش خم شد و چسپ را از روی دهنش برداشت...
و بعد با لبخند گفت ..
" خوشحالی که قرار با من باشی؟!"
بومگیو با عصبانیت گفت ..
"کی گفته من قرارع با تو باشم عوضی چطور جرعت کردی منو با خودت ببری مگه من برده توهم "
یونجون دوباره به صندلیش تکیه داد و فقط لبخند میزد خوشحال بود که این پسر پرو رو کنار خودش داشت قصدش این نبود که حتما اون رو برده خودش کنه قصدش عاشق کردن اون بود ...
"اگه بیشتر به این کارات ادامه بدی بله برده من میشی ولی اگه پسر خوب باشی برده نمیشی "
بومگیو با خشم گفت ..
"پس حالان تو فاکی به چه مناسبتی منو با خودت میبری ؟! خوب معلومه چون می خواهی منو برده کنی "
یونجون با صبر و حوصله جوابش را داد...
"نه من تو رو به عنوان برده نمیبرم ...
تو قرار به عنوان دوست پسر من با من بری "
بومگیو چند ثانیه ساکت بود تا این حرف یونجون رو حضم کنه و بعد از اینکه فهمید منظورش چیه گفت ...
"دوست پسرت؟! و تو فکر کردی من با تو مثل یک دوست پسر رفتار میکنم ؟! احمق نباش من نمی خوامت فهمیدی "
یونجون گفت ...
"برام مهم نیست چون تو از امشب دیگه مال منی "
دارمه دارد
برده ارباب زاده ...
یونجون با نیشخند به چوی نگاه کرد ...
و بعد گفت
"خوب پس وقتش رسید حسابم رو با تو صاف کنم "
مرد با تعجب گفت ..
"اما یونجون تو کاری که خواستی رو کردم پسرم رو بهت دادم دیگه چی می خواهی ؟!"
پسر اسلحه خود را سمت مرد گرفت و گفت ..
" جونت"
و شلیک کرد مرد بر روی زمین افتاد و یونجون نفس کشیدن آخر مرد را تماشا کرد ...
بعد از اینکه مطمهن شد مرده از اونجا دور شد ..
حقش همین بود نباید با بومگیو اینجوری رفتار میکرد حتا اگر پدرش هم باشه با بومگیو اونجوری رفتار کنه کشته میشه ...
یونجون بعد از خارج شدن از بار به سمت ون سیاه رنگش رفت سوار آن شد ...
با نشستن روی صندلی ون بومگیو رو دید که با دست های بسته روی صندلی نشسته ...
یونجون لبخندی به بومگیو زد ولی مطمهن بود اگر دهن بومگیو بسته نبود حالان هر چه از دهنش. بیرون میومد بار یونجون میکرد ولی یونجون کی بود که از حرفش ناراحت بشه یونجون حاظر بود اون حتا ناسزا هم بهش بگه ولی کنارش باشه ...
بعد از بستن در ماشین حرکت کرد ...
یونجون خودش رو به صندلی تکیه داد و به بومگیو زل زد ...
بومگیو با اخم بهش نگاه میکرد چند دقیقه می شود که بهش زل زده بود ..
یونجون به خودش آمد و دست از نگاه کردن به اون پسر برداشت به سمتش خم شد و چسپ را از روی دهنش برداشت...
و بعد با لبخند گفت ..
" خوشحالی که قرار با من باشی؟!"
بومگیو با عصبانیت گفت ..
"کی گفته من قرارع با تو باشم عوضی چطور جرعت کردی منو با خودت ببری مگه من برده توهم "
یونجون دوباره به صندلیش تکیه داد و فقط لبخند میزد خوشحال بود که این پسر پرو رو کنار خودش داشت قصدش این نبود که حتما اون رو برده خودش کنه قصدش عاشق کردن اون بود ...
"اگه بیشتر به این کارات ادامه بدی بله برده من میشی ولی اگه پسر خوب باشی برده نمیشی "
بومگیو با خشم گفت ..
"پس حالان تو فاکی به چه مناسبتی منو با خودت میبری ؟! خوب معلومه چون می خواهی منو برده کنی "
یونجون با صبر و حوصله جوابش را داد...
"نه من تو رو به عنوان برده نمیبرم ...
تو قرار به عنوان دوست پسر من با من بری "
بومگیو چند ثانیه ساکت بود تا این حرف یونجون رو حضم کنه و بعد از اینکه فهمید منظورش چیه گفت ...
"دوست پسرت؟! و تو فکر کردی من با تو مثل یک دوست پسر رفتار میکنم ؟! احمق نباش من نمی خوامت فهمیدی "
یونجون گفت ...
"برام مهم نیست چون تو از امشب دیگه مال منی "
دارمه دارد
۱.۶k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.