پارت۳۹
سکوت کردم و زیرچشمی ساسنگ فنی که از ابتدای ورودش به آپارتمانم,
در سکوت کامل به سر برده بود رو نگاه کردم.
باورم نمیشد روزی کارم به جایی برسه که باید چنین فردی رو کنار خودم
نگه میداشتم تا بتونم موقعیتم رو حفظ کنم.
-ته. . . میدونم سخته اما مجبوری. . . ما میتونیم با استفاده از یه عشق
همجنس گرایانه و سوار شدن رو موج رسانه ها و مظلوم نشون دادن قربانی
های خشونت های هموفوبیک ها, ورق رو به سمت خودمون برگردونیم. . .
مخصوصا االن که فنا حسابی دارن از شما دو نفر حمایت میکنن. . . نه فقط
تو سطح کره بلکه تو سطح اینترنشنال هم کلی آدم که حتی فن هم نیستن
دارن از شما حمایت میکنن. . .
لبهاش رو تر کرد و ادامه داد:
-اگر طرفدارا بفهمن این پسر عشقت نیست و فقط یکی بوده که باهاش یه
شب هم خواب شدی, دمار از روزگارت درمیارن. . . پس لطفا انقدر سخت
نگیر
آهی کشیدم و سرم روی آروم به روی دیوار رنگ شده, کوبیدم
چاره ی دیگه ای هم داشتم اصال که بخوام سخت بگیرم؟
از همون روزی که کوک رو تو اون رستوران فکستنی دیدم, درک کردم که
چیزی تو وجودش آزار دهنده و عجیبه!
اما فکرش رو هم نمیکردم که اون لعنتی یه ساسنگ فنه روانیه که قصد
کرده نابودم کنه.
-تو چطور هنوز با اون دختره موندی؟ میفهمی تمام بدبختیامون بخاطر اون
و پسرخالشه؟
جین با چشم های گشاد شده نگاهی بهم انداخت.
-یرینو قاطی این ماجراها نکن. . . آخرین بارت باشه در موردش حرف
میزنی. . .
انگشت اشاره اش رو به نشونه ی تهدید به سمتم گرفت.
-فهمیدی؟؟؟
دستش رو کنار زدم و چشم غره ای بهش رفتم
اینکه صمیمی ترین دوست زندگیم, عاشق دخترخاله ی اون ساسنگ شده
بود, محشر بود!
-وسایلتو جمع کن. . . باید بریم. . . خبرنگارا ول کن آپارتمانت نیستن
برای بار صدم آهی کشیدم و موهام رو با دست بهم ریختم.
من چطور باید اون خانواده ی دیوونه رو برای دو هفته تحمل میکردم؟
مخصوصا اون پیرمردی که فکر میکرد من پارتنر عاشق پیشه ی پسرشم.
تحمل اون مرد حتی از تحمل خود جئون کوک هم سخت تر بود.
______________________________________________
ما سه نفر داخل ماشین جین نشسته بودیم و توسط پدر و مادر کوک,
راهنمایی میشدیم.
با اون شورلت قدیمی ای که هر لحظه امکان داشت موتورش خاموش بشه
جلوتر میرفتن و مسیر رو نشون میدادن.
جایی که زندگی میکردن یکی از مناطق حاشیه نشین پایتخت بود و من
تابحال حتی یکبار هم پام رو چنین جاهای نگذاشته بودم
در سکوت کامل به سر برده بود رو نگاه کردم.
باورم نمیشد روزی کارم به جایی برسه که باید چنین فردی رو کنار خودم
نگه میداشتم تا بتونم موقعیتم رو حفظ کنم.
-ته. . . میدونم سخته اما مجبوری. . . ما میتونیم با استفاده از یه عشق
همجنس گرایانه و سوار شدن رو موج رسانه ها و مظلوم نشون دادن قربانی
های خشونت های هموفوبیک ها, ورق رو به سمت خودمون برگردونیم. . .
مخصوصا االن که فنا حسابی دارن از شما دو نفر حمایت میکنن. . . نه فقط
تو سطح کره بلکه تو سطح اینترنشنال هم کلی آدم که حتی فن هم نیستن
دارن از شما حمایت میکنن. . .
لبهاش رو تر کرد و ادامه داد:
-اگر طرفدارا بفهمن این پسر عشقت نیست و فقط یکی بوده که باهاش یه
شب هم خواب شدی, دمار از روزگارت درمیارن. . . پس لطفا انقدر سخت
نگیر
آهی کشیدم و سرم روی آروم به روی دیوار رنگ شده, کوبیدم
چاره ی دیگه ای هم داشتم اصال که بخوام سخت بگیرم؟
از همون روزی که کوک رو تو اون رستوران فکستنی دیدم, درک کردم که
چیزی تو وجودش آزار دهنده و عجیبه!
اما فکرش رو هم نمیکردم که اون لعنتی یه ساسنگ فنه روانیه که قصد
کرده نابودم کنه.
-تو چطور هنوز با اون دختره موندی؟ میفهمی تمام بدبختیامون بخاطر اون
و پسرخالشه؟
جین با چشم های گشاد شده نگاهی بهم انداخت.
-یرینو قاطی این ماجراها نکن. . . آخرین بارت باشه در موردش حرف
میزنی. . .
انگشت اشاره اش رو به نشونه ی تهدید به سمتم گرفت.
-فهمیدی؟؟؟
دستش رو کنار زدم و چشم غره ای بهش رفتم
اینکه صمیمی ترین دوست زندگیم, عاشق دخترخاله ی اون ساسنگ شده
بود, محشر بود!
-وسایلتو جمع کن. . . باید بریم. . . خبرنگارا ول کن آپارتمانت نیستن
برای بار صدم آهی کشیدم و موهام رو با دست بهم ریختم.
من چطور باید اون خانواده ی دیوونه رو برای دو هفته تحمل میکردم؟
مخصوصا اون پیرمردی که فکر میکرد من پارتنر عاشق پیشه ی پسرشم.
تحمل اون مرد حتی از تحمل خود جئون کوک هم سخت تر بود.
______________________________________________
ما سه نفر داخل ماشین جین نشسته بودیم و توسط پدر و مادر کوک,
راهنمایی میشدیم.
با اون شورلت قدیمی ای که هر لحظه امکان داشت موتورش خاموش بشه
جلوتر میرفتن و مسیر رو نشون میدادن.
جایی که زندگی میکردن یکی از مناطق حاشیه نشین پایتخت بود و من
تابحال حتی یکبار هم پام رو چنین جاهای نگذاشته بودم
۵.۱k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.