سرنوشت
تهیونگ بهش یه سیلی محکم میزنه
یونجی:ت...تهیونگ چرا منو میزنی؟(بغض)
کوک:تهیونگ چیکار میکنی؟
تهیونگ:تو چه غلطی با خودت کردی ها(داد)
یونجی:منظورت چیه؟
تهیونگ:آستینت رو بده بالا(عصبی)
یونجی:نمیخوام
تهیونگ :گفتم بده(عربده)
یونجی(با تردید آستینمو دادم بالا به خاطر اینکه خیلی عمیق رگمو زده بودم هنوز زخماش نرفته بود و انگار همین دیروز زده بودم)
تهیونگ(وقتی آستینشو زد بالا دنیا برام خراب شد ولی به روی خودم نیاوردم محکم دستش رو فشار دادم که زخماش باز شد و خون اومد)
یونجی:آییی نکن(بغض سگی و درد)
بورام:هوی مرتیکه من بهت نگفتم که تو بدترش کنی،چرا داری اینجوری میزنیش ولش کن(داد)
کوک:تهیونگ بس کن(داد)
جینا(سریع رفتم دست یونجیو از دست اون مرده کشیدم بیرون و یونجی رو محکممممم بغل کردم)
جینا:خوبی؟
یونجی:نه
جیمین:( در حال جرو بحث با بورام و تهیونگ و جونگ کوک)
جینا : وقتی دیدم همینجوری داره از دستش خون میره رفتم سمت اون مرداد و گفتم:هوی آقایون محترم اگه این دفعه نمیخواین بزنید بکشینش من باهاش میرم دستشویی دستاشو بشورم(عصبی)
جیمین:منم میام
یونجی هق هق کنان باهاشون رفت پایین و به دستور صورتش یه آب زد و برگشتن بالا توی این مدت کوک و بورام با تهیونگ حرف زدن و اون از کارش پشیمون شد،
یونجی( رفتیم بالا و تا تهیونگ منو دید خواست بغلم کنه پسش زدم و گفتم:همیشه اخلاقت همینه؟ همیشه گند میزنی به همه چی و بعد میخوای اینجوری آدمو خر کنی ؟ واقعا برام متاسفم، کیم تهیونگ(بیحال و بغض)
یونجی:ت...تهیونگ چرا منو میزنی؟(بغض)
کوک:تهیونگ چیکار میکنی؟
تهیونگ:تو چه غلطی با خودت کردی ها(داد)
یونجی:منظورت چیه؟
تهیونگ:آستینت رو بده بالا(عصبی)
یونجی:نمیخوام
تهیونگ :گفتم بده(عربده)
یونجی(با تردید آستینمو دادم بالا به خاطر اینکه خیلی عمیق رگمو زده بودم هنوز زخماش نرفته بود و انگار همین دیروز زده بودم)
تهیونگ(وقتی آستینشو زد بالا دنیا برام خراب شد ولی به روی خودم نیاوردم محکم دستش رو فشار دادم که زخماش باز شد و خون اومد)
یونجی:آییی نکن(بغض سگی و درد)
بورام:هوی مرتیکه من بهت نگفتم که تو بدترش کنی،چرا داری اینجوری میزنیش ولش کن(داد)
کوک:تهیونگ بس کن(داد)
جینا(سریع رفتم دست یونجیو از دست اون مرده کشیدم بیرون و یونجی رو محکممممم بغل کردم)
جینا:خوبی؟
یونجی:نه
جیمین:( در حال جرو بحث با بورام و تهیونگ و جونگ کوک)
جینا : وقتی دیدم همینجوری داره از دستش خون میره رفتم سمت اون مرداد و گفتم:هوی آقایون محترم اگه این دفعه نمیخواین بزنید بکشینش من باهاش میرم دستشویی دستاشو بشورم(عصبی)
جیمین:منم میام
یونجی هق هق کنان باهاشون رفت پایین و به دستور صورتش یه آب زد و برگشتن بالا توی این مدت کوک و بورام با تهیونگ حرف زدن و اون از کارش پشیمون شد،
یونجی( رفتیم بالا و تا تهیونگ منو دید خواست بغلم کنه پسش زدم و گفتم:همیشه اخلاقت همینه؟ همیشه گند میزنی به همه چی و بعد میخوای اینجوری آدمو خر کنی ؟ واقعا برام متاسفم، کیم تهیونگ(بیحال و بغض)
۱.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.