«عشق نافرجام من»
«پارت ۴۶»
یونا:آقای رییس ساعت هشته
رئیس :باش بریم
+:راه افتادن نیم ساعت بعد جایی که جلسه داشتند رسیدند و وارد شدند.
یونا:واهههههههههه چقد بزرگه(تو مغزش)
(یونا ویو)
رفتیم و به اتاقی که رزرو کرده بودیم رسیدیم اتاق خیلی با شکوه تر بود ما یکم زودتر رفته بودیم برای همین رئیس خواست مدارک لازم رو روی میز بزارم برای هر نفر یدونه گذاشتم و اسم سهامدارا گذاشتم رو به روی صندلیا از بیست نفر فقط دو نفرشون خانم بود و بقیه آقا بودن بعد از اون باید بعضی از توضیح های رئیس رو برای پاورپوینت گوش کردم که چطوری باید عوض کنم خوشحال بودم که حرف نمیزنم می ترسیدم گند بزنم و یکمی هم استرس داشتم که یهو دست گل به آب ندم.
سهامدارا یکی یکی پیداشون شد و بعد یک ربع همشون حاضر بودند.
یک ساعت کامل مشغول بودن و معاون رئیس داشت به طور کامل توضح میداد، دلم میخواست زنگ بزنم و بپرسم چیشده جواب بله دادن یا نه ولی هنوز نمیتونستم برم بیرون اون بی معرفتا هم جواب پیاممو نمی دادن حس عجیبی بهم میگفت که خانوادش اوپام رو رد کردن.
+:جلسه تقریبا تموم بود که یهو یکی از سهامدارا پرسید:آقای کیم کی جانشین خودتون رو انتخاب میکنین؟؟
رئیس:ببخشید منظورتونو نفهمیدم
سهامدار:منظورم اینکه کم کم دارین پیر میشین بهتر نیست جانشین خودتون رو انتخاب کنین؟
+:همه بهم خیره شدند و سالن یه هیاهوی عجیبی داشت انگار اونا هم می خواستن این سوال رو بپرسن.
رئیس:احتمالا تا دو ماه دیگه.
+:خیلیا انتظار این جواب سریع رو از رئیس نداشتن.
سهامدار:ببخشید ولی میتونم بپرسم کی جانشینتون خواهد شد؟؟؟؟
رئیس:ببخشید ولی هنوز نمیتونم به طور قاطعانه بگم.
منتظر کامنتا و لایک هاتون هستماااااا😍😍😍😍😍😍💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
یونا:آقای رییس ساعت هشته
رئیس :باش بریم
+:راه افتادن نیم ساعت بعد جایی که جلسه داشتند رسیدند و وارد شدند.
یونا:واهههههههههه چقد بزرگه(تو مغزش)
(یونا ویو)
رفتیم و به اتاقی که رزرو کرده بودیم رسیدیم اتاق خیلی با شکوه تر بود ما یکم زودتر رفته بودیم برای همین رئیس خواست مدارک لازم رو روی میز بزارم برای هر نفر یدونه گذاشتم و اسم سهامدارا گذاشتم رو به روی صندلیا از بیست نفر فقط دو نفرشون خانم بود و بقیه آقا بودن بعد از اون باید بعضی از توضیح های رئیس رو برای پاورپوینت گوش کردم که چطوری باید عوض کنم خوشحال بودم که حرف نمیزنم می ترسیدم گند بزنم و یکمی هم استرس داشتم که یهو دست گل به آب ندم.
سهامدارا یکی یکی پیداشون شد و بعد یک ربع همشون حاضر بودند.
یک ساعت کامل مشغول بودن و معاون رئیس داشت به طور کامل توضح میداد، دلم میخواست زنگ بزنم و بپرسم چیشده جواب بله دادن یا نه ولی هنوز نمیتونستم برم بیرون اون بی معرفتا هم جواب پیاممو نمی دادن حس عجیبی بهم میگفت که خانوادش اوپام رو رد کردن.
+:جلسه تقریبا تموم بود که یهو یکی از سهامدارا پرسید:آقای کیم کی جانشین خودتون رو انتخاب میکنین؟؟
رئیس:ببخشید منظورتونو نفهمیدم
سهامدار:منظورم اینکه کم کم دارین پیر میشین بهتر نیست جانشین خودتون رو انتخاب کنین؟
+:همه بهم خیره شدند و سالن یه هیاهوی عجیبی داشت انگار اونا هم می خواستن این سوال رو بپرسن.
رئیس:احتمالا تا دو ماه دیگه.
+:خیلیا انتظار این جواب سریع رو از رئیس نداشتن.
سهامدار:ببخشید ولی میتونم بپرسم کی جانشینتون خواهد شد؟؟؟؟
رئیس:ببخشید ولی هنوز نمیتونم به طور قاطعانه بگم.
منتظر کامنتا و لایک هاتون هستماااااا😍😍😍😍😍😍💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
۱۴.۲k
۰۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.