My cute introvert
My cute introvert
p10
+راستشو بخوای منم میترسم شدیدا
_راه که افتادیم فقط جیغ بزن 😂
+یاااا جیمینا تو میگی خودتم میترسی
_عه... راست میگه که
+چقد این حالتت کیوته"زیرلب"
یکهو شمارش معکوس از پنج شروع شد.
_ا.ت ب بیا پیاده شیم
+اینو خوب اومدییییی ولی دیگه دیره
کمربندا تا اخر تایم بازی باز نمیشن
_خدایا من هنوز سینگلم نمیخوام بمیرم
+منم همینطوررررر
دیگه دیره... سه دو یک
و جیغ بلند منو جیمین...
همدیگه رو ب☆غل کرده بودیم ، سرامونو به سمت جلو گرفته بودیمو جیغ میزدیم.
_یا عیسی مسیححححححححح
+یا مررررریم مقدسسسسسس
باد به شکل مضخرفی موهامونو سیخ کرده بود.
جیمین کم کم داشت لهم میکرد.
+جیمینا لهههههههه شدممم
_نجاتم بدییییییید(😂)
تایم بازی گذشت و منو جیمین جوری که انگار از گرگ فرار میکنیم از ترن هوایی دور شدیم.
_بنظرم بریم قدم بزنیم
+هرجا میریم بریم فقط از این مکان وحشتناک دور شیم
_به شدت با نظرت موافقم
به طرف خروجی میدوییدیم و مردم میگفتن این دوتا دیوونه قشنگ دارن چیکار میکنن؟
ماشین جیمینو جا گذاشتیم و رفتیم، تو راه همش حرف میزدیم و بلند بلند میخندیدیم.
خیابون خلوت بود و یکم ترسناکش میکرد.
حدود ده دقیقه بود راه میرفتیم که یه پسریو دیدیم، قیافش میخورد هم سن جیمین باشه.
تلو تلو میخورد و چپ چپ نگاهم میکرد.
جیمین یکی زد به دستم که نگاش کردم.
درواقع داشت نامحسوس میگف دستمو بگیر این یارو مشکوکه.
منم ترسیدمو دستشو گرفتم.
خیلی نرمال داشتیم رد میشدیم که یکهو اون یارو اومد دستمو گرفت و منو انداخت تو بغ☆لش.
خواستم برم که محکم تر گرفتم
یارو: یه امشب این خوشگلو بم قرض بده
_بهت اخطار میدم، ولش کن بره وگرنه ننتو سر قبرت میشونم
یارو: میخای بکشیم؟
منم دوست دخترتو با خودم میفرستم اون دنیا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خماریـــــــــــــــــــــــــــــــــی😂
ویسگون دو تیکش کرد
p10
+راستشو بخوای منم میترسم شدیدا
_راه که افتادیم فقط جیغ بزن 😂
+یاااا جیمینا تو میگی خودتم میترسی
_عه... راست میگه که
+چقد این حالتت کیوته"زیرلب"
یکهو شمارش معکوس از پنج شروع شد.
_ا.ت ب بیا پیاده شیم
+اینو خوب اومدییییی ولی دیگه دیره
کمربندا تا اخر تایم بازی باز نمیشن
_خدایا من هنوز سینگلم نمیخوام بمیرم
+منم همینطوررررر
دیگه دیره... سه دو یک
و جیغ بلند منو جیمین...
همدیگه رو ب☆غل کرده بودیم ، سرامونو به سمت جلو گرفته بودیمو جیغ میزدیم.
_یا عیسی مسیححححححححح
+یا مررررریم مقدسسسسسس
باد به شکل مضخرفی موهامونو سیخ کرده بود.
جیمین کم کم داشت لهم میکرد.
+جیمینا لهههههههه شدممم
_نجاتم بدییییییید(😂)
تایم بازی گذشت و منو جیمین جوری که انگار از گرگ فرار میکنیم از ترن هوایی دور شدیم.
_بنظرم بریم قدم بزنیم
+هرجا میریم بریم فقط از این مکان وحشتناک دور شیم
_به شدت با نظرت موافقم
به طرف خروجی میدوییدیم و مردم میگفتن این دوتا دیوونه قشنگ دارن چیکار میکنن؟
ماشین جیمینو جا گذاشتیم و رفتیم، تو راه همش حرف میزدیم و بلند بلند میخندیدیم.
خیابون خلوت بود و یکم ترسناکش میکرد.
حدود ده دقیقه بود راه میرفتیم که یه پسریو دیدیم، قیافش میخورد هم سن جیمین باشه.
تلو تلو میخورد و چپ چپ نگاهم میکرد.
جیمین یکی زد به دستم که نگاش کردم.
درواقع داشت نامحسوس میگف دستمو بگیر این یارو مشکوکه.
منم ترسیدمو دستشو گرفتم.
خیلی نرمال داشتیم رد میشدیم که یکهو اون یارو اومد دستمو گرفت و منو انداخت تو بغ☆لش.
خواستم برم که محکم تر گرفتم
یارو: یه امشب این خوشگلو بم قرض بده
_بهت اخطار میدم، ولش کن بره وگرنه ننتو سر قبرت میشونم
یارو: میخای بکشیم؟
منم دوست دخترتو با خودم میفرستم اون دنیا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خماریـــــــــــــــــــــــــــــــــی😂
ویسگون دو تیکش کرد
۱.۵k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.