درگیرِ مافیاها
پارت ۱۸
جونگ هیون به تندی از جاش بلند شد و گفت : فقط اگر ذره ای دخترم اذیت بشه تو این خونه، از همه چیم میگذرم و اینجا رو روی سرتون خراب میکنم بعدشم بادیگاردشو برداشت و با عصبانیت از عمارت رفت بیرون ...
از زبان تهیونگ: منم بعد رفتن جونگ هیون برگشتم به عمو گفتم منم میرم با اجازتون و منتظر نشدم عمو چیزی بگه و رفتم بیرون که دیدم جونگکوکم پشت سرم داره میاد
جونگکوک: صبر کن شادوماد کجا میری ؟
تهیونگ: اینو که شنیدم دست به کمر وایسادم روبه جونگکوک گفتم : ببین بچه اگه باز مسخره بازیت گل کرده باید بهت بگم که این وسط فقط زورم به تو میرسه حسابی خودمو رو سرت خالی میکنم دلت میخواد؟
جونگکوک: تهیونگ دستشو مشت کرد و بالا برد و گفت دلت میخواد؟ منم دست خودم نبود زدم زیر خنده و گفتم : خیلی خب بابا بی جنبه مگه چی گفتم اصن میرم پیش عروس خانوم ببینم برنامش چیه؛ تا اینو گفتم با سرعت دویدم رو پله ها که برم بالا تهیونگم از اون پایین داد زد : جونگکوک میکشمت و رفت ....
از زبان جونگکوک: رفتم اتاق ا/ت و در زدم دیگه در اتاقشو قفل نمیکردیم حالا که میدونست برای حفظ جون پدرش اینجاس خودش میموند و فکر رفتن به سرش نمیزد... گفت بفرمایید منم رفتم تو و گفتم زنداداش حالت خوبه ؟ اونم انگار برق گرفتش برگشت گفت : ببینم تو توی اتاق عموت ساکت و جدی بودی پس چرا پیش من انقد مسخره ای بااینکه میدونی ناراحتم؟
جونگکوک: من کلا انسان شادیم موقع مافیا بازیم دیگه باید جدی باشم که نقشم بهم بیاد بعدشم وایسا ببینم تو چطور با من اینجوری شاکی صحبت میکنی تو میدونی من کی هستم ؟
ا/ت : نه من حتی اسمتم نمیدونم
جونگکوک: من جئون جونگکوکم یه مافیای مدرن و به روز که خیلی بی رحمه منتها تو زنداداشمی فرق داری
ا/ت : میشه انقد نگی زن داداش؟ لطفا تنهام بزار
جونگکوک: خیله خب بابا هیشکی اعصاب درست نداره
از زبان جونگکوک: از اتاق که اومدم بیرون دیدم یکی از نگهبانا گفت جناب جئون آقای ایل سوک باهاتون کار دارن منم رفتم تو اتاق گفتم با من کاری داشتین؟
ایل سوک : بله کار دارم خیلیم کار دارم باید کارای مراسم رو به عهده بگیری من باید برگردم شهر تا معامله با ووشیک و جانگ شین رو قطعی کنم تهیونگ رو هم بهش کار سپردم که باید تا قبل عروسیش انجامش بده هم اینکه از این موضوع ناراحته نمیخوام بهش فشار بیارم بنابراین تویی که باید مقدماتو بچینی
جونگکوک: چشم عمو همه چی با من ...
از زبان تهیونگ: یه کار نیمه تموم داشتم که باید تمومش میکردم صبح زدم بیرونو وقتی برگشتم عمارت شب شده بود این روزا خیلی گیج بودم حتی نمیدونستم حالم خوبه یا بد من ا/ت رو دوسش دارم ولی حتی حق ندارم اینو هم بهش نشون بدم...
(طاقت نیاوردم واسه این پارت 🤣)
شرط: دو پست آخر ۵۰لایک
جونگ هیون به تندی از جاش بلند شد و گفت : فقط اگر ذره ای دخترم اذیت بشه تو این خونه، از همه چیم میگذرم و اینجا رو روی سرتون خراب میکنم بعدشم بادیگاردشو برداشت و با عصبانیت از عمارت رفت بیرون ...
از زبان تهیونگ: منم بعد رفتن جونگ هیون برگشتم به عمو گفتم منم میرم با اجازتون و منتظر نشدم عمو چیزی بگه و رفتم بیرون که دیدم جونگکوکم پشت سرم داره میاد
جونگکوک: صبر کن شادوماد کجا میری ؟
تهیونگ: اینو که شنیدم دست به کمر وایسادم روبه جونگکوک گفتم : ببین بچه اگه باز مسخره بازیت گل کرده باید بهت بگم که این وسط فقط زورم به تو میرسه حسابی خودمو رو سرت خالی میکنم دلت میخواد؟
جونگکوک: تهیونگ دستشو مشت کرد و بالا برد و گفت دلت میخواد؟ منم دست خودم نبود زدم زیر خنده و گفتم : خیلی خب بابا بی جنبه مگه چی گفتم اصن میرم پیش عروس خانوم ببینم برنامش چیه؛ تا اینو گفتم با سرعت دویدم رو پله ها که برم بالا تهیونگم از اون پایین داد زد : جونگکوک میکشمت و رفت ....
از زبان جونگکوک: رفتم اتاق ا/ت و در زدم دیگه در اتاقشو قفل نمیکردیم حالا که میدونست برای حفظ جون پدرش اینجاس خودش میموند و فکر رفتن به سرش نمیزد... گفت بفرمایید منم رفتم تو و گفتم زنداداش حالت خوبه ؟ اونم انگار برق گرفتش برگشت گفت : ببینم تو توی اتاق عموت ساکت و جدی بودی پس چرا پیش من انقد مسخره ای بااینکه میدونی ناراحتم؟
جونگکوک: من کلا انسان شادیم موقع مافیا بازیم دیگه باید جدی باشم که نقشم بهم بیاد بعدشم وایسا ببینم تو چطور با من اینجوری شاکی صحبت میکنی تو میدونی من کی هستم ؟
ا/ت : نه من حتی اسمتم نمیدونم
جونگکوک: من جئون جونگکوکم یه مافیای مدرن و به روز که خیلی بی رحمه منتها تو زنداداشمی فرق داری
ا/ت : میشه انقد نگی زن داداش؟ لطفا تنهام بزار
جونگکوک: خیله خب بابا هیشکی اعصاب درست نداره
از زبان جونگکوک: از اتاق که اومدم بیرون دیدم یکی از نگهبانا گفت جناب جئون آقای ایل سوک باهاتون کار دارن منم رفتم تو اتاق گفتم با من کاری داشتین؟
ایل سوک : بله کار دارم خیلیم کار دارم باید کارای مراسم رو به عهده بگیری من باید برگردم شهر تا معامله با ووشیک و جانگ شین رو قطعی کنم تهیونگ رو هم بهش کار سپردم که باید تا قبل عروسیش انجامش بده هم اینکه از این موضوع ناراحته نمیخوام بهش فشار بیارم بنابراین تویی که باید مقدماتو بچینی
جونگکوک: چشم عمو همه چی با من ...
از زبان تهیونگ: یه کار نیمه تموم داشتم که باید تمومش میکردم صبح زدم بیرونو وقتی برگشتم عمارت شب شده بود این روزا خیلی گیج بودم حتی نمیدونستم حالم خوبه یا بد من ا/ت رو دوسش دارم ولی حتی حق ندارم اینو هم بهش نشون بدم...
(طاقت نیاوردم واسه این پارت 🤣)
شرط: دو پست آخر ۵۰لایک
۲۰.۰k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.