پارت ۴
#آیدا
سوگند رفت تو اتاقش منم رفتم که بخوابم انگار یه صدایی اومد رفتم نگا کردم کسی نبود خواستم برگردم که یه صدایی اومد رفتم پایین دیدم پشت پنجره یه سایه اس
بدو بدو رفتم پیش سوگند
سوگند دزد اومده پاشو
سوگند : چی دزد کو کجاس
هیس یه دقه اروم باش یه چی بردار بریم گیر بیاریمش
رفتیم تو حیاط اروم رفتم نزدیک پنجره
است گزاشتم رو شونه دزده برگشت بعد سوگند با ملاقه زد تو سرش بیهوش شد
نشستم نبضش رو گرفتم خدا رو شکر زنده بود
صورتشو پوشونده بود
ماسک شو برداشتم عه این که پسر همسایمون بود
سوگند برو اب بیار
سوگند رفت یه لیوان اب اورد ریختم تو صورتش
بهوش اومد
داد زدم
عوضی اومدی خونه ما دزدی الان زنگ میزنم پلیس خودش بیاد حسابتو برسه
دزده : نه تو رو خدا غلط کردم ابجی به ارواح جدم غلط کردم
ابجی تو رو خدا ببخش
سوگند : ایدا حالا تو ام کوتاه بیا
ببین به خاطر سوگند بخشیدمت از جلو چشمام گورتو گم کن
پسره عین برق از جلو چشمام فرار کرد
سوگند یکی زد تو دستم و گفت : بابا ایول بدجوری ترسوندیش دزدگیر کی بودی تو
و زد زیر خنده
یعدفه یاد امیر افتادم چقد لبخنداش قشنگ بود
همینجور تو فکر بودم
که دیدم سوگند صدام میکنه
سوگند : هوی کجایی؟ به چی فکر میکنی؟
اولا هوی و مرض دوما فضولو بردن جهنم تو اتیش سوزوندنا
سوگند : ایش منکه میدونم به چی فکر میکردی
به چی فکر میکردم ؟
سوگند : داشتی به امیر فکر میکردی
عه از کجا فهمیدی
سوگند : اخه داشتی بلند فکر میکردی
ای وای خاک به سرم کنن با این بلند فکر کردنم
سوگند زد زیر خنده
دیروز قیافه خودتو جلو رهام دیده بودی از خنده غش میکردی
سوگند : من ؟ مگه چطور بودم ؟
رهامو دیدی چشات خمار بود اب دهنتم میریخت
ای خاک به سرم کنن ابروم رفت
ههههههه
سوگند : نخند افریته
افریته خودتی
سوگند: عمته
سوگند رفت تو اتاقش منم رفتم که بخوابم انگار یه صدایی اومد رفتم نگا کردم کسی نبود خواستم برگردم که یه صدایی اومد رفتم پایین دیدم پشت پنجره یه سایه اس
بدو بدو رفتم پیش سوگند
سوگند دزد اومده پاشو
سوگند : چی دزد کو کجاس
هیس یه دقه اروم باش یه چی بردار بریم گیر بیاریمش
رفتیم تو حیاط اروم رفتم نزدیک پنجره
است گزاشتم رو شونه دزده برگشت بعد سوگند با ملاقه زد تو سرش بیهوش شد
نشستم نبضش رو گرفتم خدا رو شکر زنده بود
صورتشو پوشونده بود
ماسک شو برداشتم عه این که پسر همسایمون بود
سوگند برو اب بیار
سوگند رفت یه لیوان اب اورد ریختم تو صورتش
بهوش اومد
داد زدم
عوضی اومدی خونه ما دزدی الان زنگ میزنم پلیس خودش بیاد حسابتو برسه
دزده : نه تو رو خدا غلط کردم ابجی به ارواح جدم غلط کردم
ابجی تو رو خدا ببخش
سوگند : ایدا حالا تو ام کوتاه بیا
ببین به خاطر سوگند بخشیدمت از جلو چشمام گورتو گم کن
پسره عین برق از جلو چشمام فرار کرد
سوگند یکی زد تو دستم و گفت : بابا ایول بدجوری ترسوندیش دزدگیر کی بودی تو
و زد زیر خنده
یعدفه یاد امیر افتادم چقد لبخنداش قشنگ بود
همینجور تو فکر بودم
که دیدم سوگند صدام میکنه
سوگند : هوی کجایی؟ به چی فکر میکنی؟
اولا هوی و مرض دوما فضولو بردن جهنم تو اتیش سوزوندنا
سوگند : ایش منکه میدونم به چی فکر میکردی
به چی فکر میکردم ؟
سوگند : داشتی به امیر فکر میکردی
عه از کجا فهمیدی
سوگند : اخه داشتی بلند فکر میکردی
ای وای خاک به سرم کنن با این بلند فکر کردنم
سوگند زد زیر خنده
دیروز قیافه خودتو جلو رهام دیده بودی از خنده غش میکردی
سوگند : من ؟ مگه چطور بودم ؟
رهامو دیدی چشات خمار بود اب دهنتم میریخت
ای خاک به سرم کنن ابروم رفت
ههههههه
سوگند : نخند افریته
افریته خودتی
سوگند: عمته
۱۱.۴k
۱۳ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.