𝔓𝔞𝔯𝔱①

از‌خونه‌بیرون‌زد‌و‌نزدیک‌ایستگاه‌اتوبوس‌شد‌
سوار‌اتوبوس‌شد‌و‌سمت‌مدرسش‌رفت‌
وقتی‌رسید‌واردکلاس‌شماره‌ی۴شد‌و‌رویه‌صندلیش‌نشست‌هدفونش‌روگذاشت‌و‌کتابش‌رو‌باز‌کرد
که‌باحس‌کردن‌سایه‌ایی‌بالایه‌سرش‌هدفونش‌رو‌برداشت‌با‌
ترس‌به‌فرد‌روبه‌روش‌خیره‌شد
-توکری‌چیزی‌هستی‌
-برو‌واسم‌یکم‌‌خوراکی‌بگیر‌زودباش
÷زودباش‌دختره‌ی‌‌بی‌مصرف،اوپام‌گرسنس
از‌ترس‌زیاد‌دندوناش‌به‌هم‌میخوردباتیک‌بلندشد‌و‌سمت‌
بوفه‌ی‌مدرسه‌رفت‌چندتا‌خوراکی‌گرفت‌برگشت‌داخل‌راه‌
شونش‌به‌کسی‌برخورد
+خیلی‌متاسفم‌آقا‌خیلی‌خیلی‌ببخشید‌متاسفم
_لطفا‌همینطور‌که‌میگی‌متاسف‌باش
و‌با‌تنه‌ازش‌گذشت‌
ولی‌اهمیت‌چندانی‌نداد‌چون‌این‌رفتاری‌بودکه‌همیشه‌
باهاش‌میکردن‌و‌اونم‌حرفی‌نمیزد‌چون‌نمیتونست‌جواب‌
کسیو‌بده(حالا‌منو‌دوستم‌تو‌مدرسه)
سر‌کلاسش‌رفت‌خوراکیارو‌بهش‌داد
ودوباره‌رفت‌تو‌خودش‌
.............
برای‌خوردن‌غذا‌به‌غذاخوری‌رفت‌و‌سینی‌غذاشو‌برداشت‌وبه‌
دورترین‌نقطه‌ی‌میز‌رفت
÷هوی‌قلقلی‌برو‌واسم‌یه‌آبمیوه‌بگیر‌خیلی‌تشنمه
ودوباره‌محبورشداینکارو‌براش‌انجام‌بده
+بیا
÷بیا..؟!دختره ی ...
که‌یهوجونگکوک‌ازجاش‌بلندشد‌ابمیوه‌رو‌ازدستش‌چنگ‌زد
وانداخت‌جلویه‌لینا
-بیگیرش
÷جونگکوک..!
-ازت‌ممنونم‌ا/ت
این‌شوکه‌کننده‌بود‌که‌ازش‌تشکر‌میکرد
+خواهش
÷ازش‌تشکرمیکنی
-آره‌این‌چیزعجیبی‌واسه‌ی‌توعه
÷خب‌نه

این‌داستان‌ادامه‌دارد....؟!

ام‌خب‌مجدد‌سلام..!