پارت 2
پارت 2
قدم قدم به سمت میزی رفتی که هیچ کس روش نَشسته بود با یه دستت پرتش کردی وسط سالن که باعث شد هر چی روشه بریزه همه شروع کردن به جیغ زدن ولی تو بی تفاوت با یه پوزخند بهشون نگاه میکردی که یکی برگشت بهت گفت : مرده : معلوم هست داری چیکار میکنی؟ ا/ت : چیه نکنه ترسیدی؟ مرده : معلومه که نه ا/ت : خوبه ولی چند دقیقه دیگه از ترس جیغ میزنی و من اینو میبینم مرده : حالا دیگه منو تهدید میکنی از جونت سیر شدی؟ اومد که بهت سیلی بزنه که دستش رو گرفتی و با پا محکم کوبیدی تو شکمش که پرت شد وسط سالن اونقدری محکم زدی که از درد ناله میکرد با پوزخند رفتی بالا سرش که صورتش رو بالا اوورد و مرده : عوضی ا/ت : پوزخندت پررنگ تر شده و رو زانو هات نشستی و موهاشو تو دستت گرفتی پیچوندی سرت بردی دم گوشش و ا/ت : میخوای بمیری؟ مرده که نفهمیده بود با بهت گفت : چی داری واسه خودت میگی؟ اومد دستت رو برداره که خودت بلند شدی اسلحت رو دراوردی و یه تیر زدی تو مغزش که مرد همه جیغ میزدن و فرار میکردن تو هم همینو میخواستی بعد که همه فرار کردن صاحب این جشن که هدف اصلیه تو بود اومد
از نگاه ا/ت
مرده زیاده روی کرد منم کشتمش در اصل میخواستم صاحب این جشن و خلاص کنم ولی این مرده مزاحم بود، بعد از کمی که دیگه هیچ کس جز منو و جنازه و جک که حالا به ما پیوسته بود داخل سالن نبود(جک صاحب جشنه ). سالن بزرگی بود برای همین صدا اکو میشد پایان از دید ا/ت
جک: از جونت سیر شدی کوچولو با خودت چی فکر کردی فکر کردی از کارت میگذرم و میبخشمت؟
ا/ت: کی خواست تو منو ببخشی؟ پوزخند
بادیگارداش میخواستن شلیک کنن که دستشو به نشونه این که کاری نداشته باشید بالا اوورد و رو به من گفت : منتظرم
ا/ت : دقیقا منتظر چی؟
جک : معذرت خواهی که بدهکاری
ا/ت : میتونم جای معذرت خواهی یه چیز دیگه بهت بدم پوزخند
جک که متوجه منظورت شده بود گفت خوبه اومد نزدیکت الان روبروت بود بهت نزدیک تر شد که بهش گفتی جلوی بادیگاردهات نمیشه اونم به اونا نگاه کرد و بهشون علامت داد که برن بعد از رفتنشون.....
قدم قدم به سمت میزی رفتی که هیچ کس روش نَشسته بود با یه دستت پرتش کردی وسط سالن که باعث شد هر چی روشه بریزه همه شروع کردن به جیغ زدن ولی تو بی تفاوت با یه پوزخند بهشون نگاه میکردی که یکی برگشت بهت گفت : مرده : معلوم هست داری چیکار میکنی؟ ا/ت : چیه نکنه ترسیدی؟ مرده : معلومه که نه ا/ت : خوبه ولی چند دقیقه دیگه از ترس جیغ میزنی و من اینو میبینم مرده : حالا دیگه منو تهدید میکنی از جونت سیر شدی؟ اومد که بهت سیلی بزنه که دستش رو گرفتی و با پا محکم کوبیدی تو شکمش که پرت شد وسط سالن اونقدری محکم زدی که از درد ناله میکرد با پوزخند رفتی بالا سرش که صورتش رو بالا اوورد و مرده : عوضی ا/ت : پوزخندت پررنگ تر شده و رو زانو هات نشستی و موهاشو تو دستت گرفتی پیچوندی سرت بردی دم گوشش و ا/ت : میخوای بمیری؟ مرده که نفهمیده بود با بهت گفت : چی داری واسه خودت میگی؟ اومد دستت رو برداره که خودت بلند شدی اسلحت رو دراوردی و یه تیر زدی تو مغزش که مرد همه جیغ میزدن و فرار میکردن تو هم همینو میخواستی بعد که همه فرار کردن صاحب این جشن که هدف اصلیه تو بود اومد
از نگاه ا/ت
مرده زیاده روی کرد منم کشتمش در اصل میخواستم صاحب این جشن و خلاص کنم ولی این مرده مزاحم بود، بعد از کمی که دیگه هیچ کس جز منو و جنازه و جک که حالا به ما پیوسته بود داخل سالن نبود(جک صاحب جشنه ). سالن بزرگی بود برای همین صدا اکو میشد پایان از دید ا/ت
جک: از جونت سیر شدی کوچولو با خودت چی فکر کردی فکر کردی از کارت میگذرم و میبخشمت؟
ا/ت: کی خواست تو منو ببخشی؟ پوزخند
بادیگارداش میخواستن شلیک کنن که دستشو به نشونه این که کاری نداشته باشید بالا اوورد و رو به من گفت : منتظرم
ا/ت : دقیقا منتظر چی؟
جک : معذرت خواهی که بدهکاری
ا/ت : میتونم جای معذرت خواهی یه چیز دیگه بهت بدم پوزخند
جک که متوجه منظورت شده بود گفت خوبه اومد نزدیکت الان روبروت بود بهت نزدیک تر شد که بهش گفتی جلوی بادیگاردهات نمیشه اونم به اونا نگاه کرد و بهشون علامت داد که برن بعد از رفتنشون.....
۱۹.۶k
۲۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.