چیزی را بهانه کن برگرد؛
چیزی را بهانه کن برگرد؛
وانمود کن آمدی دنبال آن شال مشکی
یا نه برای شناسنامه برداشتن برگشتی
بیا طاقچه را به هم بریز
و همین طور جلوی چشم من
این سو و آن سو برو،
به روی خودت نیاور
که دلت می خواهد چمدانت را باز کنی،
بمانی
به هوای خستگی در کردن
و کلافه از «کجاست»، «کو» گفتن ها بنشین،
آری بنشین!
نشستن یعنی بودن،
کمی بیشتر بودن.
یعنی نیم نگاهی دوباره به هم انداختن.
یعنی گرفتن دست های تو
و آغازِ «جانِ من نرو بمان» های من
وانمود کن آمدی دنبال آن شال مشکی
یا نه برای شناسنامه برداشتن برگشتی
بیا طاقچه را به هم بریز
و همین طور جلوی چشم من
این سو و آن سو برو،
به روی خودت نیاور
که دلت می خواهد چمدانت را باز کنی،
بمانی
به هوای خستگی در کردن
و کلافه از «کجاست»، «کو» گفتن ها بنشین،
آری بنشین!
نشستن یعنی بودن،
کمی بیشتر بودن.
یعنی نیم نگاهی دوباره به هم انداختن.
یعنی گرفتن دست های تو
و آغازِ «جانِ من نرو بمان» های من
۱.۳k
۰۱ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.