"دوروی یک سکه"
"دوروی یک سکه"
Part14
نورا به سمت هتلی که قبلا کار میکرد رفت تا اونجا بمونه
نورا که همنجور گریه میکرد گوشیش زنگ خورد شماره ناشناس بود ورداشت که صدای دورگه رو شنید که مو به تنش سیخ شد
_سلام نورا خانوم
~سلام شما؟
_من برادر سارام نامتون خوندم میخواستم باهاتون حضوری صحبت کنم
~ع خوب هستین؟ سارا رو پیدا کردین؟
_نه ولی میخوام درمورد سارا صحبت کنم
~من که الان دارم میرم یجایی اگر میخواین لوکیشن میفرستم بیاین اونجا؟
_باشه هرجا باشه میام
~الان براتون میفرستم فعلا
نورا ادرس برای داداش سارا فرستاد و همونجا رسید هتل
(قبلا نورا تو هتل کار میکرده و بعضی وقت ها میره اونجا کمک میکنه و حقوق میگیره)
/به زبان نویسنده/
داخل سالن هتل شدم که دوست هام وقتی منو دیدن پرید تو بغلم که با دیدنشون حالم هوام عوض شد نشستیم و مشغول صحبت کردن شدیم
°نورا یک پسر فرانسه ی امده تو هتل که هرکی میره اتاقشو تمیزه کنه یا غذا ببره براش بهش ۲۰ تا دلار میده ماهممون گرفتیم تو برو لباس بپوش الان وقت نهار غدارو ببر بهت پول بده
~او چی چیزها ول کن بابا
°پاشو دیگه به ماها داده دوبار نمیده حداقل تو نمخوای بده به ما
~حال ندارم ولم کن
دوستم دستمو گرفت و بلند کرد هرچی از من انکار از اون اسرار اخر راضی شدم و لباس پوشیدم و ظرف غذا رو ورداشتم و به سمت اتاق ۱۵۴ رفتم در زدم که بعد چند ثانیه
/به زبان نویسنده/
نورا در اتاق زد سرش پایین بود که در وا کرد همنجور سرشو اورد بالا که یک پسر مو بور فرفری که و بدن ساز روبرو شد و فقط یک زیرپوش تن پسره بود که نورا سرشو انداخت پایین
-بله؟
~براتون نهاد اوردم
-بزار تو اتاقم
پسره خودشو کنار کشید و نورا داخل اتاق شد از استرس عرق کرده بود غذاشو رو میز گذاشت و تا امد بره پسره روبروش وایستاد
-اسمت چی؟
~من؟ اسمم نوراست
-چی اسم قشنگی داری
همنجور به نورا نزدیک شد اینقدر نزدیک شد که نفس هاشو بهم دیگه میخورد
Part14
نورا به سمت هتلی که قبلا کار میکرد رفت تا اونجا بمونه
نورا که همنجور گریه میکرد گوشیش زنگ خورد شماره ناشناس بود ورداشت که صدای دورگه رو شنید که مو به تنش سیخ شد
_سلام نورا خانوم
~سلام شما؟
_من برادر سارام نامتون خوندم میخواستم باهاتون حضوری صحبت کنم
~ع خوب هستین؟ سارا رو پیدا کردین؟
_نه ولی میخوام درمورد سارا صحبت کنم
~من که الان دارم میرم یجایی اگر میخواین لوکیشن میفرستم بیاین اونجا؟
_باشه هرجا باشه میام
~الان براتون میفرستم فعلا
نورا ادرس برای داداش سارا فرستاد و همونجا رسید هتل
(قبلا نورا تو هتل کار میکرده و بعضی وقت ها میره اونجا کمک میکنه و حقوق میگیره)
/به زبان نویسنده/
داخل سالن هتل شدم که دوست هام وقتی منو دیدن پرید تو بغلم که با دیدنشون حالم هوام عوض شد نشستیم و مشغول صحبت کردن شدیم
°نورا یک پسر فرانسه ی امده تو هتل که هرکی میره اتاقشو تمیزه کنه یا غذا ببره براش بهش ۲۰ تا دلار میده ماهممون گرفتیم تو برو لباس بپوش الان وقت نهار غدارو ببر بهت پول بده
~او چی چیزها ول کن بابا
°پاشو دیگه به ماها داده دوبار نمیده حداقل تو نمخوای بده به ما
~حال ندارم ولم کن
دوستم دستمو گرفت و بلند کرد هرچی از من انکار از اون اسرار اخر راضی شدم و لباس پوشیدم و ظرف غذا رو ورداشتم و به سمت اتاق ۱۵۴ رفتم در زدم که بعد چند ثانیه
/به زبان نویسنده/
نورا در اتاق زد سرش پایین بود که در وا کرد همنجور سرشو اورد بالا که یک پسر مو بور فرفری که و بدن ساز روبرو شد و فقط یک زیرپوش تن پسره بود که نورا سرشو انداخت پایین
-بله؟
~براتون نهاد اوردم
-بزار تو اتاقم
پسره خودشو کنار کشید و نورا داخل اتاق شد از استرس عرق کرده بود غذاشو رو میز گذاشت و تا امد بره پسره روبروش وایستاد
-اسمت چی؟
~من؟ اسمم نوراست
-چی اسم قشنگی داری
همنجور به نورا نزدیک شد اینقدر نزدیک شد که نفس هاشو بهم دیگه میخورد
۹۴۴
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.