P48ازدواج اجباری
کوک روی زانوهاش فرود امد و فقط گریه
میکرد
ویو کوک
حالم اصلا خوب نبود این دومین باریه
که قراره فرشتمو از دست بدم تصمیم
گرفتم زنگ بزنم به همه بگم
مکالمه کوک و ب.ا
کوک:ا.....الو(گریه)
ب.ا:الو سلام بله؟(جدی)
کوک:ا.ت......ا.تم
ب.ا:پسره ی ..... چرا دست از سر دخترم
برنمی داری هااااا من گوه خوردم دختر
دسته گلم رو دادم به توی الدنگ(عصبی)
کوک:ا.ت بیمارستانه (گریه)
ب.ا:کدوم بیمارستان ؟چرا؟ مگه چی شده؟
کوک:سوال نپرسین و فقط بیاین وبه بابا منم
بگین بیاین بیمارستان سئول
بوق بوق بوق
ویو کوک
همینطوری نشسته بودم گریه میکردم که صدای
جیغ و داد امد اون همهمه داشت به طرف من
میومد سرم رو از روی زانوم برداشتم دیدم
همه امده بودن این باعث میشدکه حالم بدتر
شه
+کوک .. کوک پسرم چیشده؟ ها ا.ت چیشده؟
هوسو:(گریه)
کوک:م....مادرجون ا.تم(گریه)
+کوک پسرم بگو برا من تعریف کن
کوک:(تمام ماجرا رو تعریف کرد)
+بمیرم براتون که این همه سختی کشیدین!
م.ک:کوک پسرم الان خودت خوبی؟
کوک:مامان من الان مهم نیستم مهم ا.ته
(همشو باداد و کلمه اخرش اروم و با بغض)
هوسو:خودت رو اذیت نکن من من متمعنم
که ا.ت خوب میشه داش خیلی ا.ت قویه
کوک:(گریش شدت گرفت)
ب.ا:دخترممممممم(داد و گریه)
ویو کوک
همه نشسته بودیم همه یه سندلی بینشون
فاصله بود دیگه کسی حرف نمی زد و فقط
گریه ی بی صدا و دعا میکردن
1ساعت بعد.........
2ساعت بعد................
3ساعت بعد......................
4ساعت بعد.............................
5ساعت بعد...................................
صدای شک توی گوش پسر داستانمون پخش
میشد چ باعث میشد که به مرگ عشقش نزدیک
بشه زندگی بدون فرشتش براش سخت بود
صدای دکتر که میگفت درصد شک رو ببرید..
حال پسرو بدتر میکرد. پسر ازض
میکرد
ویو کوک
حالم اصلا خوب نبود این دومین باریه
که قراره فرشتمو از دست بدم تصمیم
گرفتم زنگ بزنم به همه بگم
مکالمه کوک و ب.ا
کوک:ا.....الو(گریه)
ب.ا:الو سلام بله؟(جدی)
کوک:ا.ت......ا.تم
ب.ا:پسره ی ..... چرا دست از سر دخترم
برنمی داری هااااا من گوه خوردم دختر
دسته گلم رو دادم به توی الدنگ(عصبی)
کوک:ا.ت بیمارستانه (گریه)
ب.ا:کدوم بیمارستان ؟چرا؟ مگه چی شده؟
کوک:سوال نپرسین و فقط بیاین وبه بابا منم
بگین بیاین بیمارستان سئول
بوق بوق بوق
ویو کوک
همینطوری نشسته بودم گریه میکردم که صدای
جیغ و داد امد اون همهمه داشت به طرف من
میومد سرم رو از روی زانوم برداشتم دیدم
همه امده بودن این باعث میشدکه حالم بدتر
شه
+کوک .. کوک پسرم چیشده؟ ها ا.ت چیشده؟
هوسو:(گریه)
کوک:م....مادرجون ا.تم(گریه)
+کوک پسرم بگو برا من تعریف کن
کوک:(تمام ماجرا رو تعریف کرد)
+بمیرم براتون که این همه سختی کشیدین!
م.ک:کوک پسرم الان خودت خوبی؟
کوک:مامان من الان مهم نیستم مهم ا.ته
(همشو باداد و کلمه اخرش اروم و با بغض)
هوسو:خودت رو اذیت نکن من من متمعنم
که ا.ت خوب میشه داش خیلی ا.ت قویه
کوک:(گریش شدت گرفت)
ب.ا:دخترممممممم(داد و گریه)
ویو کوک
همه نشسته بودیم همه یه سندلی بینشون
فاصله بود دیگه کسی حرف نمی زد و فقط
گریه ی بی صدا و دعا میکردن
1ساعت بعد.........
2ساعت بعد................
3ساعت بعد......................
4ساعت بعد.............................
5ساعت بعد...................................
صدای شک توی گوش پسر داستانمون پخش
میشد چ باعث میشد که به مرگ عشقش نزدیک
بشه زندگی بدون فرشتش براش سخت بود
صدای دکتر که میگفت درصد شک رو ببرید..
حال پسرو بدتر میکرد. پسر ازض
۷.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.