فیک جیمین (عشق لجباز) پارت ۳*
از زبان ا/ت:
یهو جیمین اومد جلو منم ترسیدم رفتم عقب بازم اومد جلو گفتم چی کار می خوای بکنی؟یهو با پاش زد زیر پام افتادم زمین خیلی درد داشت خیلی انقدر درد داشت که گریم گرفت ولی بازم اومد جلو تر
ا/ت:چ...چکار می خوای بکنی(با گریه)
هیچی نگقت ولی چند بار خیلی خیلی محکم زد تو شکمم وتقعا دیگه توان نداشتم ولی تموم نمی کرد هی می زد .یه نیم ساعتی این روشش رو ادامه می داد.
بعد که دیگه کاری نکرد بغضش گرفت داشت می رفت که گفتم خیلی عوضیییی
یهو برگشت از ترس نفسم بالا نمی یومد من بلند کرد و پرتم کرد انداخت رو میز دوکبوکی ها میز و کاسه شکستن و دوکبوکی ها خیلی داغ بودن بدنم خیلیی می سوخت اومدم برم تو اتاقم وقتی بند شدم رسیدم دم پله ها یهو خوردم زمین بدنم توان نداشت.یه نیم ساعتی اون جوری بودم تا کشان کشان از پله ها رفتم بالا و رفتم تو اتقم .درو قفل کردم و کف زمین نشستم.
بای تا پارت بعد🍉🥰❤💖💚💙🍇🥑
یهو جیمین اومد جلو منم ترسیدم رفتم عقب بازم اومد جلو گفتم چی کار می خوای بکنی؟یهو با پاش زد زیر پام افتادم زمین خیلی درد داشت خیلی انقدر درد داشت که گریم گرفت ولی بازم اومد جلو تر
ا/ت:چ...چکار می خوای بکنی(با گریه)
هیچی نگقت ولی چند بار خیلی خیلی محکم زد تو شکمم وتقعا دیگه توان نداشتم ولی تموم نمی کرد هی می زد .یه نیم ساعتی این روشش رو ادامه می داد.
بعد که دیگه کاری نکرد بغضش گرفت داشت می رفت که گفتم خیلی عوضیییی
یهو برگشت از ترس نفسم بالا نمی یومد من بلند کرد و پرتم کرد انداخت رو میز دوکبوکی ها میز و کاسه شکستن و دوکبوکی ها خیلی داغ بودن بدنم خیلیی می سوخت اومدم برم تو اتاقم وقتی بند شدم رسیدم دم پله ها یهو خوردم زمین بدنم توان نداشت.یه نیم ساعتی اون جوری بودم تا کشان کشان از پله ها رفتم بالا و رفتم تو اتقم .درو قفل کردم و کف زمین نشستم.
بای تا پارت بعد🍉🥰❤💖💚💙🍇🥑
۷۶.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.