پارت 5 خوشبختی های شب
از زبان مایکی
نمیدونم چرا ولی یه حس خاصی به این دختره دارم نمیدونم و دوباره به کارم ادامه دادم ولی بعد از چند دقیقه سانزو اومد بهش گفتم عملکردش خوب بود
سانزو: بله قربان فکر کنم میتونیم استخدام بشه به سانزو گفتم به دختره بگو بیاد سانزو هم رفت
از زبان نانامی
خوابیده بودم که یکی درو زد اون فلامینگو بود گفت برم پیش رئیسشون منم گفتم باشه و فلامینگو باهام اومد در زدم و رفتم تو
نمیدونم چرا ولی یه حس خاصی به این دختره دارم نمیدونم و دوباره به کارم ادامه دادم ولی بعد از چند دقیقه سانزو اومد بهش گفتم عملکردش خوب بود
سانزو: بله قربان فکر کنم میتونیم استخدام بشه به سانزو گفتم به دختره بگو بیاد سانزو هم رفت
از زبان نانامی
خوابیده بودم که یکی درو زد اون فلامینگو بود گفت برم پیش رئیسشون منم گفتم باشه و فلامینگو باهام اومد در زدم و رفتم تو
۱.۶k
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.