ادامه ی چند پارتی
ادامه ی چند پارتی
part 7
صبح با نور خورشید توی صورتت چشماتو باز کردی با دیدن بدنت که ی جای خالی هم باقی نموده که سونگمین گاز نگرفته باشه خجالت کشیدی با ندیدن سونگمین بغلت ترس سه سال پیشت برگشت نکنه رفته باشه سریع ملافه رو کنار زدی ولی با حرکتی که کردی کمرت تیر شدیدی کشید که اه نسبتا بلندی کشیدی
سونگمین: نباید بعد از رابطه همین جوری بلند شی بیبی
با ترس به سونگمین که توی چهارچوب در تکیه داده بود و نیشخند میزد ملافه رو دور خودت کشیدی و گفتی
ات: کجا بودی؟؟؟؟
سونگمین: داشتم برای عشقم صبحونه درس میکردم خیلی درد داری
ات: اره
سونگمین: تقصیر خودته عزیزم از خود بیخودم کردی با ناله هات
با خجالت ملافه رو دور خودت کشیدی
سونگمین: بیا بریم حموم بعدش بریم استقبال پرنسسم
ات: پرنسست؟؟؟؟
سونگمین: سنا دخترمون... یادت رفته
با خم از جات بلند شدی و گفتی
ات: نه اتفاقا خیلی هم خوب یادمه برو پیش پرنسست تا بیام
سونگمین: وایسا ببینم الان به دخترمون حسودیت شد؟؟؟؟؟؟
ات: نه
وارد حموم شدی و درو محکم بستی با عبانیت سمت وان رفتی و بازش کردی داشتی دوش میگرفتی و زیر لب غر غر میکردی
ات: هنوز هیچی نشده دخترشو بیشتر از من دوست داره مرتیکه ی عوضی جذاب
دوشتو گرفتی از حموم بیرون رفتی از اونجا خونه ات نبود هیچ لباسی اینجا نداشتی سمت کمد رفتی درشو باز کردی با دیدن لباس خواب های رنگارنگی که توی کمد بود عصبانیتت بیشتر شد
سونگمین: اومدی بیبی
ات: اینا مال کیه؟؟؟؟؟؟
سونگمین: به جز تو کی اینجاس بیبی
ات: اها اونقت مطمئنی قبل من یکی دیگه نبوده
سونگمین اخمی کرد و با عصبانیت به سمتت اومد
سونگمین: هیییی حرف دهنتو بفهم من هیچ وقت بهت خیانت نمی کنم اینو خوب میدونی
ات: پس چرا ولم کردی اونم دو بار نکنه دوس دختر داشتی یا ی بچه دیگه پیدا کردی؟؟؟؟؟
سونگمین با عصبانیت به دیوار پشتت کبوندت و گفت
سونگمین: چته تو انقدر به من شک داری تو که شک داشتی چرا دیشب التماس میکردی هانننننننننن؟؟؟؟
داد زد و دستشو کنار سرت کوبوند
از دادی که زد ترسیدی خودتم نمی دونستی چت شده بود به همه چیز مشکوک بودی خواستی جواب سونگمینو بدی که سرت گیج رفت
سونگمین هنوزم عصبانی بود و این باعث شده بود از خودت متنفر بشی
ات: ب.. ببخ... ببخشید سونگمینا....... من... من نمی دونم چم شده... ببخشید..... فقط... فقط... میخوام...... که.......توجهت به من باشه..... به هیچ کس به جز من توجه نکنی..... خواسته ی زیادیه... وقتی اونجوری به سنا میگی پرنسسم... حسودیم میشه به دختر خودم حسودیم میشه
نمی دونم چم شده
سونگمین: بیبی سنا پرنسسمه ولی تو ملکه امی مبکه ی قلبم و زندگیمی
.
.
. ادامه دارد......
part 7
صبح با نور خورشید توی صورتت چشماتو باز کردی با دیدن بدنت که ی جای خالی هم باقی نموده که سونگمین گاز نگرفته باشه خجالت کشیدی با ندیدن سونگمین بغلت ترس سه سال پیشت برگشت نکنه رفته باشه سریع ملافه رو کنار زدی ولی با حرکتی که کردی کمرت تیر شدیدی کشید که اه نسبتا بلندی کشیدی
سونگمین: نباید بعد از رابطه همین جوری بلند شی بیبی
با ترس به سونگمین که توی چهارچوب در تکیه داده بود و نیشخند میزد ملافه رو دور خودت کشیدی و گفتی
ات: کجا بودی؟؟؟؟
سونگمین: داشتم برای عشقم صبحونه درس میکردم خیلی درد داری
ات: اره
سونگمین: تقصیر خودته عزیزم از خود بیخودم کردی با ناله هات
با خجالت ملافه رو دور خودت کشیدی
سونگمین: بیا بریم حموم بعدش بریم استقبال پرنسسم
ات: پرنسست؟؟؟؟
سونگمین: سنا دخترمون... یادت رفته
با خم از جات بلند شدی و گفتی
ات: نه اتفاقا خیلی هم خوب یادمه برو پیش پرنسست تا بیام
سونگمین: وایسا ببینم الان به دخترمون حسودیت شد؟؟؟؟؟؟
ات: نه
وارد حموم شدی و درو محکم بستی با عبانیت سمت وان رفتی و بازش کردی داشتی دوش میگرفتی و زیر لب غر غر میکردی
ات: هنوز هیچی نشده دخترشو بیشتر از من دوست داره مرتیکه ی عوضی جذاب
دوشتو گرفتی از حموم بیرون رفتی از اونجا خونه ات نبود هیچ لباسی اینجا نداشتی سمت کمد رفتی درشو باز کردی با دیدن لباس خواب های رنگارنگی که توی کمد بود عصبانیتت بیشتر شد
سونگمین: اومدی بیبی
ات: اینا مال کیه؟؟؟؟؟؟
سونگمین: به جز تو کی اینجاس بیبی
ات: اها اونقت مطمئنی قبل من یکی دیگه نبوده
سونگمین اخمی کرد و با عصبانیت به سمتت اومد
سونگمین: هیییی حرف دهنتو بفهم من هیچ وقت بهت خیانت نمی کنم اینو خوب میدونی
ات: پس چرا ولم کردی اونم دو بار نکنه دوس دختر داشتی یا ی بچه دیگه پیدا کردی؟؟؟؟؟
سونگمین با عصبانیت به دیوار پشتت کبوندت و گفت
سونگمین: چته تو انقدر به من شک داری تو که شک داشتی چرا دیشب التماس میکردی هانننننننننن؟؟؟؟
داد زد و دستشو کنار سرت کوبوند
از دادی که زد ترسیدی خودتم نمی دونستی چت شده بود به همه چیز مشکوک بودی خواستی جواب سونگمینو بدی که سرت گیج رفت
سونگمین هنوزم عصبانی بود و این باعث شده بود از خودت متنفر بشی
ات: ب.. ببخ... ببخشید سونگمینا....... من... من نمی دونم چم شده... ببخشید..... فقط... فقط... میخوام...... که.......توجهت به من باشه..... به هیچ کس به جز من توجه نکنی..... خواسته ی زیادیه... وقتی اونجوری به سنا میگی پرنسسم... حسودیم میشه به دختر خودم حسودیم میشه
نمی دونم چم شده
سونگمین: بیبی سنا پرنسسمه ولی تو ملکه امی مبکه ی قلبم و زندگیمی
.
.
. ادامه دارد......
۳۳۸
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.