پارت ۱۵
پارت ۱۵
ادمین:ات یکم آروم شد ک تهیونگ گف
تهیونگ:حالا بگو چی شده
ات:ببخشید ک اون روز حرفت و باور نکردم امروز منشیت بهم پیام داد و گفت(جریان و براش تعریف کرد)
تهیونگ:یعنی همه این اتفاقا زیر سر سانائه
ات:من باید همون موقع حرفت و باور میکردم اگه میکردم الان ۴تایی زندگیه خوبی داشتیم منو ببخش
ادمین:تهیونگ ات و بغل کرد
تهیونگ :ات من هنوز دوست دارم تو من داری
ات:معلومه ک دارم
تهیونگ:پس بیا ۴ تایی زندگی خوبی بسازیم
ات:پس سانا چی
تهیونگ:اونو بسپار به من فقط کافیه پیام منشی رو برام بفرستی بقیش با مامان و بابام ک اونو به زور با من عقد کردن
ات:وایییی یعنی دوباره برمیگردیم پیش هم
تهیونگ:آره
ات من دیگه باید برم پیش یونا
ات:سانا ک یونا رو اذیت نمیکنه نه؟
تهیونگ:سانا با اینکه این کارا رو کرده ولی یونا رو واقعا مثل دختر نداشتش دوست داره
ات:خب خوبه
تهیونگ:میشه قبل رفتنم یوجین و ببینم
ات:اما خوابه
تهیونگ:میدونم
ادمین:ات یکم آروم شد ک تهیونگ گف
تهیونگ:حالا بگو چی شده
ات:ببخشید ک اون روز حرفت و باور نکردم امروز منشیت بهم پیام داد و گفت(جریان و براش تعریف کرد)
تهیونگ:یعنی همه این اتفاقا زیر سر سانائه
ات:من باید همون موقع حرفت و باور میکردم اگه میکردم الان ۴تایی زندگیه خوبی داشتیم منو ببخش
ادمین:تهیونگ ات و بغل کرد
تهیونگ :ات من هنوز دوست دارم تو من داری
ات:معلومه ک دارم
تهیونگ:پس بیا ۴ تایی زندگی خوبی بسازیم
ات:پس سانا چی
تهیونگ:اونو بسپار به من فقط کافیه پیام منشی رو برام بفرستی بقیش با مامان و بابام ک اونو به زور با من عقد کردن
ات:وایییی یعنی دوباره برمیگردیم پیش هم
تهیونگ:آره
ات من دیگه باید برم پیش یونا
ات:سانا ک یونا رو اذیت نمیکنه نه؟
تهیونگ:سانا با اینکه این کارا رو کرده ولی یونا رو واقعا مثل دختر نداشتش دوست داره
ات:خب خوبه
تهیونگ:میشه قبل رفتنم یوجین و ببینم
ات:اما خوابه
تهیونگ:میدونم
۸.۸k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.