«عشق نافرجام من»
«پارت ۶۹»
وقتی از افکارم اومدم بیرون دیگه هیچ صدایی تو سالن نبود تعجب کردم و برای همین پاشدم رفتم بیرون حتی مگسم هم اونجا پر نمیزد پ اونهمه ادمی که اینجا بودن کجا رفتن
به خانم جانگ زدم خانم جانگ گف که دارن برای کنفرانس مطبوعاتی اماده میشن.
اونقدر ترسیده بودم که نکنه ها جونگ دسته گلی به آب بده برای همین یه تاکسی گرفتم و به سمت جایی که قرار بود کنفرانس مطبوعاتی اونجا برگزار بشه رفتم وقتی رسیدم خبرنگارای زیادی اونجا جمع شده بودن به زور از میوتشون رد شدم و رفتم داخل اتاقی که ها جونگ بود
ها جونگ:عه اومدییی
یونا:انتظار داشتی نیام
ها جونگ:عزیزم چرا اینقده عصبانی هستی؟؟؟؟
یونا:ها جونگ الان موقع مسخره کردن نیست لطفا وقتی رو به روی خبر نگارا قرار میگیری جوگیر نشو مث ادم این خبری که در اومده رو تکذیب کن بگو درس نیس بگو اشتباهه
ها جونگ:چرا اونوق
یونا:چون الان زندگیه هر دوتامون دست توعه کل زندگیمون وابسته به حرفای توعه لطفاااااااااا جوگیر نشو
ها جونگ:چشم
چند دقیقه بعد...
ها جونگ*
اروم اروم به سمت سکو رفتم هم استرس داشتم همم نمیدونستم باید چی بگم اما اینجا تنها جایی که میتونم اعلامش کنم اگه تکذیبش کنم حتما مامانم یکاری میکنه که یونا از این دنیا محو بشه متاسفم یونا باید حرفتو نادیده بگیرم
روبروی خبر نگارا ایستادم و منتظر شدم تا سوالاتشون رو بپرسن
؟ :آقای کیم آیا شما اینکه با منشی تون رابطه دارین رو تایید میکنید؟
ها جونگ:بله
به یونا نگاه کردم آتیش از سرش بلند میشد اگه اون همه دوربین اونجا نبود حتما تا الان جرم داده بود
؟ :اقای کیم چرا تصمیم گرفتین با منشیتون قرار بزارین
ها جونگ:یعنی مسخرههههه ترین سوالی که یه خبرنگار میتونه بپرسه آخه اسکل حتما خوشگل بوده دیگه🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️(تو مغزش)
خانم پارک فقط منشیم نبود ما توی دبیرستان دوستای خیلی خوبی برا هم بودیم
یونا:دوست های خیلی خوبی برای هم بودیممممم😳😳😳😳یعنی این میتونه به عنوان بزرگ ترین دروغ دنیا جایزه بگیره همه(خیلی آروم)....
مرسی از حمایتاتونننننننننننن❤❤❤❤❤❤❤❤
پارت بعدی امادس
اگه لایکا به ۲۰ برسه حتما میزارمممم
وقتی از افکارم اومدم بیرون دیگه هیچ صدایی تو سالن نبود تعجب کردم و برای همین پاشدم رفتم بیرون حتی مگسم هم اونجا پر نمیزد پ اونهمه ادمی که اینجا بودن کجا رفتن
به خانم جانگ زدم خانم جانگ گف که دارن برای کنفرانس مطبوعاتی اماده میشن.
اونقدر ترسیده بودم که نکنه ها جونگ دسته گلی به آب بده برای همین یه تاکسی گرفتم و به سمت جایی که قرار بود کنفرانس مطبوعاتی اونجا برگزار بشه رفتم وقتی رسیدم خبرنگارای زیادی اونجا جمع شده بودن به زور از میوتشون رد شدم و رفتم داخل اتاقی که ها جونگ بود
ها جونگ:عه اومدییی
یونا:انتظار داشتی نیام
ها جونگ:عزیزم چرا اینقده عصبانی هستی؟؟؟؟
یونا:ها جونگ الان موقع مسخره کردن نیست لطفا وقتی رو به روی خبر نگارا قرار میگیری جوگیر نشو مث ادم این خبری که در اومده رو تکذیب کن بگو درس نیس بگو اشتباهه
ها جونگ:چرا اونوق
یونا:چون الان زندگیه هر دوتامون دست توعه کل زندگیمون وابسته به حرفای توعه لطفاااااااااا جوگیر نشو
ها جونگ:چشم
چند دقیقه بعد...
ها جونگ*
اروم اروم به سمت سکو رفتم هم استرس داشتم همم نمیدونستم باید چی بگم اما اینجا تنها جایی که میتونم اعلامش کنم اگه تکذیبش کنم حتما مامانم یکاری میکنه که یونا از این دنیا محو بشه متاسفم یونا باید حرفتو نادیده بگیرم
روبروی خبر نگارا ایستادم و منتظر شدم تا سوالاتشون رو بپرسن
؟ :آقای کیم آیا شما اینکه با منشی تون رابطه دارین رو تایید میکنید؟
ها جونگ:بله
به یونا نگاه کردم آتیش از سرش بلند میشد اگه اون همه دوربین اونجا نبود حتما تا الان جرم داده بود
؟ :اقای کیم چرا تصمیم گرفتین با منشیتون قرار بزارین
ها جونگ:یعنی مسخرههههه ترین سوالی که یه خبرنگار میتونه بپرسه آخه اسکل حتما خوشگل بوده دیگه🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️(تو مغزش)
خانم پارک فقط منشیم نبود ما توی دبیرستان دوستای خیلی خوبی برا هم بودیم
یونا:دوست های خیلی خوبی برای هم بودیممممم😳😳😳😳یعنی این میتونه به عنوان بزرگ ترین دروغ دنیا جایزه بگیره همه(خیلی آروم)....
مرسی از حمایتاتونننننننننننن❤❤❤❤❤❤❤❤
پارت بعدی امادس
اگه لایکا به ۲۰ برسه حتما میزارمممم
۱۶.۵k
۰۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.