زندگی مخفی پارت ۹۶
ا(ستایل رورا)
#زندگی_مخفی
پارت ۹۶
دو ساعته که توی اتاق عمله
دارم دیوونه میشم
دیدم جنی هم حالش بهتر از من نیست
رزی رفت کنارش و یکم با عصبانیت حرفشو گفت
رزی:جنی آروم باش باشه
تحمل دیدن ناراحتیت رو ندارم
جنی:چی...
رزی:خب دیگه وقتشه
جنی کیم من عاشقتم
از احساساتم نسبت بهت میترسیدم
ولی الان دیگه نه
من دوست دارم
جنی:منم دوست دارم و عاشقتم
یونگی:جای اهیون خالیه
تهیونگ: دقیقا
خب حالا اینجا بیمارستانه
یه وقت کیس نرید
جنی:تهیونگ گند زدی به لحظه احساسیمون
تهیونگ:همون طور که گند زدید به احساسات منو کوک
یونگی:بچه ها دکتر اومد
تهیونگ:دکتر حالش چطوره
دکتر:نگران نباشید
عمل کاملا موفقیت آمیز بود
فقط سه یا چهار روز باید بیمارستان بمونه
بعد همراه اصلیش کیه که قرار اینجا بمونه
تهیونگ:منم
دکتر:خب و الان کی میره دارو هاشو بگیره
تهیونگ:یونگی تو برو
دکتر:خب اینم از لیستی که باید براش بخرید
چون شبه از یه دارو خونه شبانه روزی بگیرید
و هرچه زودتر بهتر
ممنون
آقای...
تهیونگ:کیم تهیونگ هستم
دکتر:آقای کیم یه لحظه بیاید
رفتم پیش دکتر
دکتر:آقای کیم
باید مراقبش باشید
چون خون زیادی از دست دادن
بدنشون خیلی ضعیفه
بعد از مرخص شدن خیلی باید مراقبش باشید
تهیونگ:چشم حتما
ولی الان میتونم ببینمشون؟
دکتر:بله
خانم شین
میشه آقای کیم رو به اتاق جئون جونگ کوک راه نمایی کنید
رورا:حتما
بفرمایید
تهیونگ:رورا ؟
خودتی دختر؟
رورا:تهیونگ شی
به به میبینم که بزرگ شدییی
تهیونگ:تو کی قرار بود پرستار بشی
رورا:بی بریم پیش جونگکوک تا برات بگم
رفتیم توی اتاق جونگکوک
روی تخت بود
بی جون بود
اشک توی چشمام حلقه زد
دویدم رفتم کنار تختش نشستم
دستشو تو دستام گرفتم
و شروع کردم گریه کردن
تهیونگ:چشماتو باز کن
جونگکوک خواهش میکنم
قول میدم دیگه تنهات نزارم
بیشتر از یک سانت ازت دور نمیشم خواهش میکنم بیدار شو
جونگکوک:یعنی...می... خوای....تو..ی... دستشویی...هم ...باهام.....بیای
این خودش بود
صدای نرم و لطیف جونگکوک خودم
تهیونگ:تو تو بیدار شدی
جونگکوک:آره ته ....
نذاشتم حرفشو ادامه بده و بوسه ای روی لبش گذاشتم
تهیونگ:اگه بدونی وقتی عمارتو با خون قرمز تو دیدم چقدر ترسیدم اتفاق بدی افتاده باشه
البته نه اینکه این خوب باشه
مثلا فکر کردم
خدایی نکرده
زبونم لال زبونم لال
یکی سرتو بریده و تو یکی از اتاقای عمارت گذاشته
جونگکوک:خدایا
فکر کنم این مشکلات باند پلیس بودنه
رورا:خب از شخصیتش میشد فهمید
سلام من شین رورا هستم
بست فرند دبیرستان تهیونگ شی
جونگکوک:از اشناییتون خوشبختم
منم جئون جونگ کوک
میشه گفت دوست پسرشم
رورا:ولی تهیونگ و خواهرت تورو همسرش اعلام کردن
جونگکوک: خواهرم ؟؟
مگه لیسا اومده
#زندگی_مخفی
پارت ۹۶
دو ساعته که توی اتاق عمله
دارم دیوونه میشم
دیدم جنی هم حالش بهتر از من نیست
رزی رفت کنارش و یکم با عصبانیت حرفشو گفت
رزی:جنی آروم باش باشه
تحمل دیدن ناراحتیت رو ندارم
جنی:چی...
رزی:خب دیگه وقتشه
جنی کیم من عاشقتم
از احساساتم نسبت بهت میترسیدم
ولی الان دیگه نه
من دوست دارم
جنی:منم دوست دارم و عاشقتم
یونگی:جای اهیون خالیه
تهیونگ: دقیقا
خب حالا اینجا بیمارستانه
یه وقت کیس نرید
جنی:تهیونگ گند زدی به لحظه احساسیمون
تهیونگ:همون طور که گند زدید به احساسات منو کوک
یونگی:بچه ها دکتر اومد
تهیونگ:دکتر حالش چطوره
دکتر:نگران نباشید
عمل کاملا موفقیت آمیز بود
فقط سه یا چهار روز باید بیمارستان بمونه
بعد همراه اصلیش کیه که قرار اینجا بمونه
تهیونگ:منم
دکتر:خب و الان کی میره دارو هاشو بگیره
تهیونگ:یونگی تو برو
دکتر:خب اینم از لیستی که باید براش بخرید
چون شبه از یه دارو خونه شبانه روزی بگیرید
و هرچه زودتر بهتر
ممنون
آقای...
تهیونگ:کیم تهیونگ هستم
دکتر:آقای کیم یه لحظه بیاید
رفتم پیش دکتر
دکتر:آقای کیم
باید مراقبش باشید
چون خون زیادی از دست دادن
بدنشون خیلی ضعیفه
بعد از مرخص شدن خیلی باید مراقبش باشید
تهیونگ:چشم حتما
ولی الان میتونم ببینمشون؟
دکتر:بله
خانم شین
میشه آقای کیم رو به اتاق جئون جونگ کوک راه نمایی کنید
رورا:حتما
بفرمایید
تهیونگ:رورا ؟
خودتی دختر؟
رورا:تهیونگ شی
به به میبینم که بزرگ شدییی
تهیونگ:تو کی قرار بود پرستار بشی
رورا:بی بریم پیش جونگکوک تا برات بگم
رفتیم توی اتاق جونگکوک
روی تخت بود
بی جون بود
اشک توی چشمام حلقه زد
دویدم رفتم کنار تختش نشستم
دستشو تو دستام گرفتم
و شروع کردم گریه کردن
تهیونگ:چشماتو باز کن
جونگکوک خواهش میکنم
قول میدم دیگه تنهات نزارم
بیشتر از یک سانت ازت دور نمیشم خواهش میکنم بیدار شو
جونگکوک:یعنی...می... خوای....تو..ی... دستشویی...هم ...باهام.....بیای
این خودش بود
صدای نرم و لطیف جونگکوک خودم
تهیونگ:تو تو بیدار شدی
جونگکوک:آره ته ....
نذاشتم حرفشو ادامه بده و بوسه ای روی لبش گذاشتم
تهیونگ:اگه بدونی وقتی عمارتو با خون قرمز تو دیدم چقدر ترسیدم اتفاق بدی افتاده باشه
البته نه اینکه این خوب باشه
مثلا فکر کردم
خدایی نکرده
زبونم لال زبونم لال
یکی سرتو بریده و تو یکی از اتاقای عمارت گذاشته
جونگکوک:خدایا
فکر کنم این مشکلات باند پلیس بودنه
رورا:خب از شخصیتش میشد فهمید
سلام من شین رورا هستم
بست فرند دبیرستان تهیونگ شی
جونگکوک:از اشناییتون خوشبختم
منم جئون جونگ کوک
میشه گفت دوست پسرشم
رورا:ولی تهیونگ و خواهرت تورو همسرش اعلام کردن
جونگکوک: خواهرم ؟؟
مگه لیسا اومده
۲.۹k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.