چن پارتی جیمین پارت: 6
سه جین: خب دیگه قط میکنم توام برو درستو بخون الان معلمه میره گزارشتو میده
هانا: باشه
بدون خدافظی قط کرد
گوشیمو تو جیبم گذاشتم انقد حرف زده بودیم که خودمو جلو کافه دیدم
در کافه رو بازکردم و رفتم داخل
سمت اتاقی که برای عوض کردن لباس هامون بود رفتم کتمو دراووردم و توکمدم گذاشتم کیفمو هم گذاشتم بعدم پیشبندمو پوشیدم و در کمدمو بستمو رفتم تو اشپزخونه
&عه سه جین اومدی زودباش برو سفارش اون میزو بده
باشه ای گفتمو و سفارشو گرفتم و سمت میز مورد نظر بردم
سه جین: نوش جان
سه جین: چیزی لازم ندارین
_نه ممنون
تعظیم کردمو رفتم سر پستم
*
شب شده بود و منم تازه کارم تو کافه تموم شده بود بعد عوض کردن لباسام از کافه اومدم بیرون و سمت خونه راه افتادم چون خونم نزدیک بود نیاز نبود سوار اتوبوس شم همینطوربه راهم ادامه میدادم که ی ماشین با سرعت از جلوم رد شد و سرعتش باعث شد آبی که تو جاده بود بریزه روم و خیسم کنه
سه جین: اخه چرا عینه ادم رانندگی نمیکنی(داد)
با دیدن شخصی که از ماشین پیاده شد تعجبیم نکردم این کارا فقط از ادمی مث پارک جیمین برمیومد
با خنده طرفم اومدو گف
_او سنجاب کوچولو خیس شدی
سه جین: مگه کوری نمیبینی
جیمین: نه میبینم ی سنجاب کوچولو خیس خیس شده
سه جین: من سنجاب نیستم
جیمین: هستی
سه جین: چرا نمیفهمی میگم نیستم
جیمین: منم میگم هستی
باید جایزه رومخ ترین ادم تاریخ رو میگرف واقعا هم حقش بود
سه جین: حرف زدن باهات فایده نداره
خواستم از کنارش رد شم بازومو گرفت
جیمین: هنوز حرفم تموم نشده
سه جین: چی میخوای
جیمین: فک کنم الان باید از خوشحالی بال دربیاری
سه جین:اونوقت چرا خوشحال باشم
جیمین: چون که قراره دوست دختر من بشی(پوزخند)
سه جین: ولی من قبول نکردم
جیمین: مجبوری قبول کنی
دستمو از دستش کشیدمو گفتم
_فک نکنم
و راهمو سمت خونه گرفتم
نمیدونم این جرعتو از کجا پیدا کرده بودم که تو روی پارک جیمین وایسادم ولی نمیدونم چرا وقتی تو چشماش نگا میکنم جوری غرقشون میشم که دلم میخواد زمانو متوقف کنم و ساعت ها بهش نگاه کنم
وقتی رسیدم سریع درو باز کردمو رفتم داخل الان واقعا نیاز داشتم یکم استراحت کنم چون امروزخیلی مشتری داشتیم ولی باید درسای فردامو میخوندم بعد اینکه لباسامو عوض کردم
و کتابامو بازکردم و مشغول درس خوندن شدم
**
با صدای الارمم چشامو بازکردم
موقع درس خوندن خوابم برده بود پاشدم ی کش و قوصی به بدنم دادم و رفتم حوله امو برداشتم و رفتم حموم و ی دوش20دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون فرممو پوشیدم موهامو خشک کردم و بعد اینکه یکم صبحونه خوردم کتمو پوشیدم و کیفمو رو شونم انداختم و سمت مدرسه راه افتادم
هانا: باشه
بدون خدافظی قط کرد
گوشیمو تو جیبم گذاشتم انقد حرف زده بودیم که خودمو جلو کافه دیدم
در کافه رو بازکردم و رفتم داخل
سمت اتاقی که برای عوض کردن لباس هامون بود رفتم کتمو دراووردم و توکمدم گذاشتم کیفمو هم گذاشتم بعدم پیشبندمو پوشیدم و در کمدمو بستمو رفتم تو اشپزخونه
&عه سه جین اومدی زودباش برو سفارش اون میزو بده
باشه ای گفتمو و سفارشو گرفتم و سمت میز مورد نظر بردم
سه جین: نوش جان
سه جین: چیزی لازم ندارین
_نه ممنون
تعظیم کردمو رفتم سر پستم
*
شب شده بود و منم تازه کارم تو کافه تموم شده بود بعد عوض کردن لباسام از کافه اومدم بیرون و سمت خونه راه افتادم چون خونم نزدیک بود نیاز نبود سوار اتوبوس شم همینطوربه راهم ادامه میدادم که ی ماشین با سرعت از جلوم رد شد و سرعتش باعث شد آبی که تو جاده بود بریزه روم و خیسم کنه
سه جین: اخه چرا عینه ادم رانندگی نمیکنی(داد)
با دیدن شخصی که از ماشین پیاده شد تعجبیم نکردم این کارا فقط از ادمی مث پارک جیمین برمیومد
با خنده طرفم اومدو گف
_او سنجاب کوچولو خیس شدی
سه جین: مگه کوری نمیبینی
جیمین: نه میبینم ی سنجاب کوچولو خیس خیس شده
سه جین: من سنجاب نیستم
جیمین: هستی
سه جین: چرا نمیفهمی میگم نیستم
جیمین: منم میگم هستی
باید جایزه رومخ ترین ادم تاریخ رو میگرف واقعا هم حقش بود
سه جین: حرف زدن باهات فایده نداره
خواستم از کنارش رد شم بازومو گرفت
جیمین: هنوز حرفم تموم نشده
سه جین: چی میخوای
جیمین: فک کنم الان باید از خوشحالی بال دربیاری
سه جین:اونوقت چرا خوشحال باشم
جیمین: چون که قراره دوست دختر من بشی(پوزخند)
سه جین: ولی من قبول نکردم
جیمین: مجبوری قبول کنی
دستمو از دستش کشیدمو گفتم
_فک نکنم
و راهمو سمت خونه گرفتم
نمیدونم این جرعتو از کجا پیدا کرده بودم که تو روی پارک جیمین وایسادم ولی نمیدونم چرا وقتی تو چشماش نگا میکنم جوری غرقشون میشم که دلم میخواد زمانو متوقف کنم و ساعت ها بهش نگاه کنم
وقتی رسیدم سریع درو باز کردمو رفتم داخل الان واقعا نیاز داشتم یکم استراحت کنم چون امروزخیلی مشتری داشتیم ولی باید درسای فردامو میخوندم بعد اینکه لباسامو عوض کردم
و کتابامو بازکردم و مشغول درس خوندن شدم
**
با صدای الارمم چشامو بازکردم
موقع درس خوندن خوابم برده بود پاشدم ی کش و قوصی به بدنم دادم و رفتم حوله امو برداشتم و رفتم حموم و ی دوش20دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون فرممو پوشیدم موهامو خشک کردم و بعد اینکه یکم صبحونه خوردم کتمو پوشیدم و کیفمو رو شونم انداختم و سمت مدرسه راه افتادم
۷.۳k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.