تو ماله منی p5
ویو حال .
نمیدونم چیکار کنم برم مدرسه نمرم مدرسه .
کلا موندم .
باید برم امروز ورزش داریم و من باید برم بسکتبال برای مسابقه .
صبحانمو خوردم لبلسامو پوشیدمو کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون
ویو مدرسه .
رسیدم مدرسه .
رفتم کلاسم و پیش چه وون نشستم داشتیم باهم حرف میزدیم که استاد اومد و چه وون رفت سر جاش نشست .
خدارو شکر که بومگیو نیومده و ...
که در کلاس زده شد
استاد : بفرمایید .
در کلاس باز شد و بومگیو اومد تو .
بومگیو : ببخشید استاد خواب موندم .
اه از نهادم بلند شد .
استاد : باشه . دیگه تکرار نشه .برو بشین سر جات .
بومگیو چشمی گفت و اومد نشست کنارم .
ولی من بهش محل نمیدادم .اونم چیزی نگفت و فقط زیر لب سلام کرد که من جوابشو ندادم .
ویو بعد از مدرسه .
امروز مسابقه بسکتبال رو ما بردیم .
خیلی خسته شده بودم .
داشتم از مدرسه میومدم خونه که صدای یکی رو شنیدم .
اون چه وون بود
چه وون : میگم ا.ت ما امشب با چنتا از بچه های کلاس پارتی داریم .تو هم میای .
ا.ت : فکر نکنم بیام .خیلی خسته شدم .
چه وون : بیا دیگه . بدونه تو خوش نمیگذره .تازه پارتی تو باره . تو که دوست داری بیا دیگه . ویسکی هم میخوریم بیا بیا دیگه ..
ا.ت : باشه باشه میام .
چه وون : اخ جونننننن
و پرید تو بقلت .
چه وون : پس ساعت ۸ دم در خونه تونم اماده باشی هاااا.
ا.ت : چشم ... فعلا خدافظ
چه وون : خدافطظظطظ
رفتم خونه .
یه دوش اب یخ گرفتم تا سر حال بشم .
وقتی از حموم اومدم .
رفتم یه چیزی خوردم و روی مبل دراز کشیدم .
تلویزیون رو روشن کردم و کانال هارو بالا و پایین کردم .
نمیدونم چه جوری شد که خوابم برد و هیچی نفهمیدم .
ویو چهار ساعت بعد .
چشمامو باز کردم و به ساعت نگاه کردم .
جیغغغغغغغغغغ ساعت ۶:۳۰ بود .
یعنی من ۴ ساعته خوابم ...
سریع پاشدم و رفتم دیت و صورتم رو شستم و نشستم پشت میز آرایشم
اول موهامو شلاقی لخت کردم و دورم ریختم .
کرم پودر زدم .یه سایه قهوه ای ملایم پشت پلکام زدم . رژگونه صورتی زدم . یه خط چشم نازک اما بلند کشیدم که چشمامو شبیه گربه میکرد . ریمل زدم . و در اخر یه رژلب قهوه ای پررنگ زدم .
لباسمو پوشیدم ( عکسشو میزارم .)
و به خودم تو آینه نگاه کردم .
خیلی خوشگل شده بودم .
صورتم به طرز عالی جذاب شده بود .
بوت های سیاهمو پوشیدم .یه عطر که همه رو مست میکرد زدم که صدای زنگ بلند شد . پس چه وون اومد .
گوشه و کلیدهارو برداشتم و از خونه زدم بیرون ماشین چه وون اونور خیابون پارک شده بود .
رفتم و سوار شدم
ا.ت : سلام .
چه وون : اوووووو . نگاش کن . برا کی انقدر خوشکل کردی شیطون . الان بریم اونجا که رو هوا بردنت .
ا.ت : خودم هواسم هست . حالا راه بیفت .
چه وون : چشم بانو .
و راه افتاد به سمت بار .
رسیدیم . جفتمون از ماشین پیاده شدیم و رفتیم تو .
بوی سیگارو الکل همه جارو گرفته بود .
...
نمیدونم چیکار کنم برم مدرسه نمرم مدرسه .
کلا موندم .
باید برم امروز ورزش داریم و من باید برم بسکتبال برای مسابقه .
صبحانمو خوردم لبلسامو پوشیدمو کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون
ویو مدرسه .
رسیدم مدرسه .
رفتم کلاسم و پیش چه وون نشستم داشتیم باهم حرف میزدیم که استاد اومد و چه وون رفت سر جاش نشست .
خدارو شکر که بومگیو نیومده و ...
که در کلاس زده شد
استاد : بفرمایید .
در کلاس باز شد و بومگیو اومد تو .
بومگیو : ببخشید استاد خواب موندم .
اه از نهادم بلند شد .
استاد : باشه . دیگه تکرار نشه .برو بشین سر جات .
بومگیو چشمی گفت و اومد نشست کنارم .
ولی من بهش محل نمیدادم .اونم چیزی نگفت و فقط زیر لب سلام کرد که من جوابشو ندادم .
ویو بعد از مدرسه .
امروز مسابقه بسکتبال رو ما بردیم .
خیلی خسته شده بودم .
داشتم از مدرسه میومدم خونه که صدای یکی رو شنیدم .
اون چه وون بود
چه وون : میگم ا.ت ما امشب با چنتا از بچه های کلاس پارتی داریم .تو هم میای .
ا.ت : فکر نکنم بیام .خیلی خسته شدم .
چه وون : بیا دیگه . بدونه تو خوش نمیگذره .تازه پارتی تو باره . تو که دوست داری بیا دیگه . ویسکی هم میخوریم بیا بیا دیگه ..
ا.ت : باشه باشه میام .
چه وون : اخ جونننننن
و پرید تو بقلت .
چه وون : پس ساعت ۸ دم در خونه تونم اماده باشی هاااا.
ا.ت : چشم ... فعلا خدافظ
چه وون : خدافطظظطظ
رفتم خونه .
یه دوش اب یخ گرفتم تا سر حال بشم .
وقتی از حموم اومدم .
رفتم یه چیزی خوردم و روی مبل دراز کشیدم .
تلویزیون رو روشن کردم و کانال هارو بالا و پایین کردم .
نمیدونم چه جوری شد که خوابم برد و هیچی نفهمیدم .
ویو چهار ساعت بعد .
چشمامو باز کردم و به ساعت نگاه کردم .
جیغغغغغغغغغغ ساعت ۶:۳۰ بود .
یعنی من ۴ ساعته خوابم ...
سریع پاشدم و رفتم دیت و صورتم رو شستم و نشستم پشت میز آرایشم
اول موهامو شلاقی لخت کردم و دورم ریختم .
کرم پودر زدم .یه سایه قهوه ای ملایم پشت پلکام زدم . رژگونه صورتی زدم . یه خط چشم نازک اما بلند کشیدم که چشمامو شبیه گربه میکرد . ریمل زدم . و در اخر یه رژلب قهوه ای پررنگ زدم .
لباسمو پوشیدم ( عکسشو میزارم .)
و به خودم تو آینه نگاه کردم .
خیلی خوشگل شده بودم .
صورتم به طرز عالی جذاب شده بود .
بوت های سیاهمو پوشیدم .یه عطر که همه رو مست میکرد زدم که صدای زنگ بلند شد . پس چه وون اومد .
گوشه و کلیدهارو برداشتم و از خونه زدم بیرون ماشین چه وون اونور خیابون پارک شده بود .
رفتم و سوار شدم
ا.ت : سلام .
چه وون : اوووووو . نگاش کن . برا کی انقدر خوشکل کردی شیطون . الان بریم اونجا که رو هوا بردنت .
ا.ت : خودم هواسم هست . حالا راه بیفت .
چه وون : چشم بانو .
و راه افتاد به سمت بار .
رسیدیم . جفتمون از ماشین پیاده شدیم و رفتیم تو .
بوی سیگارو الکل همه جارو گرفته بود .
...
۱.۳k
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.