part ³

چند پارتی از نامجون

خیانت کیم


اون دوست داره.... کسی رو ترجیح نمیده بهت
اشکام سرازیر شده بودن ولی اگه اونجوری نباشه چی
پیاده شدن
با صحنه ای ک دیدم خشکم زد!

چرا! چرا اون لبای نرمی که مطعلق ب من بود روی لبای اون هرزه نشسته بود
همینطور که مشغول بودن رفتن داخل ویلا
تنها چیزی ک الان همراهم بود اشکام بود
اونقدری مشغول بودن ک متوجه من نمیشدن

+نامجونا هق.. هق خییلی عوضی چرا... چرا باید هق هق اینکار رو میکردی
پس من چی!
چرا وقتی میخواستی نابودم کنی باهام ازدواج کردی... منو عاشق خودت کردی
رفتی ک چی....
منی ک دنیا رو . ....

ادامه نداد و بی معطلی وارد خونه شد
از پله ها رفت بالا و از لای در با صحنه ای مواجه شد ک قلبش رو عانن خورد میکرد


احساس کردم نمیتونم نفس بکشم
چشمام تار میدید .... سیاهی میرفتن

+نا.. نامجو.. نامجونا

وقتی نامجون متوجه حضور من شد

_ات ..

بدون محل دادن بهش از خونه زدم بیرون
حتی براش مهم هم نبود هق هق
فقط... فقط بگو از چیو اون خوشت اومد
هق هق

راوی « همینطور ک اشکای اون دختر مظلوم از روی گونش سر میخودن..... و ذهنی ک آشفته بود ب راهش ادامه داد
اونقدری ک تنها چیزی ک اونو ب خودش اورد نوری بود ک با سرعت داشت بهش نزدیک

اهم اهم یچیزی بگین دیگه /