رمان او مغرور و من خفن قسمت ۸
+پسر جون تو از کجا میدونی کع اون غریبست؟
_حالا هرچی ولی اگه تو بری منم باهات میام
+جی سو هست
_نمیخواد اون بیاد من باهات میام
+آیش بس کن توروخدا حوصله تو یکی رو ندارم
_ همین که گفتم منم میام
اینو گفتو از پله ها بالا رفت از کانگ جون(برادر ناتنی لارا)خبری نبود حتمی بازم با دوستاش تو حیاط پشتی هستن رفتم حیاط در آهنی که مخصوص خانوادگی بود رو با رمز عبور باز کردم هنوز وارد اون محوطه نشدم که بوی الکل زیاد دلمو زد رفتم داخل
کانگ جون با دیدن من جلو اومد
کانگ جون:چرا اومدی اینجا؟
+دلم خواست
کانگ جون:هه یعنی وقتی دلت خواست باید حتمی بیای اینجا؟
حوصله بحث نداشتم ولی دوست داشتم حرصشو دربیارم پس با تهدیدام بیشتر حرصش دادم
+نکنه میخوای به پدر بگم که تو چه گوهایی تو اینجا میخوری؟
کانگ جون مثل سگ به جونم افتاد،به دیوار کبوندتم گردنمو با دستش فشار داد جوری که نمیتونستم نفس بکشم...ولی هیچوقت از ظاهرم معلوم نشده که میترسم با جدا شدن دستاش از دور گردنم و افتادنش روی زمین به فرد روبروم نگاه کردم برای کمکم اومده بود اینجا؟ با کمی سرفه به سمت در رفتم به رفیقای کانگ جون نگاهی انداختم و دستمو به طرف در اشاره کردم
+گمشین
همشون از در بیرون رفتن به کانگ جون نگاه تاسفی انداختم که اینطوری بخاطرش آواره شدم
+ببر اتاقش
جی سو:خانم...شما خوبین؟
+چیزیم نیس
از اون محوطه بیرون اومدم تو حیاط قدم میزدم که بادیگارد های جلوی در،درو باز کردن و ماشین مینسو وارد حیاط شد و با ترمز محکمی از ماشین پیاده شد دویدم طرفش میخواست بره داخل خونه، صداش کردم
+مین سو
به طرفم برنگشت نگران شدم بازم صداش زدم جواب نداد
+یا،،،یا بمون ببینم چت
حرفم با صورت داغونش نصفه موند
+چه گوهی خوردی؟
مین سو:کانگ کجاس؟
+میگم چه گوهی خور
مین سو با صدای بلند به صورتم داد زد.مین سو:میگم کانگ کجاااااس؟
+ات،اتاقش.
چیزی نگفت و سریعتر از قبل به سمت خونه حرکت کرد رفتم دنبالش ولی بهش نمیرسیدم از پله ها بالا رفت و به اتاق کانگ جون رسید از پشت کمرش تفنگو دراورد با ترس به دستشو صورتِ بهم ریختش نگاه میکردم درو باز کرد و وارد اتاقش شد،دویدم خواستم درو باز کنم ولی قفل بود
+مین سو،مینسویاااا درو باز کن
_چی شده؟
+مین سو،دستش تفنگ بود
_برو کنار
تهیونگ خواست درو با لگد باز کنه،ولی با صدای تفنگ هردو سرجامون متوقف شدیم...
_حالا هرچی ولی اگه تو بری منم باهات میام
+جی سو هست
_نمیخواد اون بیاد من باهات میام
+آیش بس کن توروخدا حوصله تو یکی رو ندارم
_ همین که گفتم منم میام
اینو گفتو از پله ها بالا رفت از کانگ جون(برادر ناتنی لارا)خبری نبود حتمی بازم با دوستاش تو حیاط پشتی هستن رفتم حیاط در آهنی که مخصوص خانوادگی بود رو با رمز عبور باز کردم هنوز وارد اون محوطه نشدم که بوی الکل زیاد دلمو زد رفتم داخل
کانگ جون با دیدن من جلو اومد
کانگ جون:چرا اومدی اینجا؟
+دلم خواست
کانگ جون:هه یعنی وقتی دلت خواست باید حتمی بیای اینجا؟
حوصله بحث نداشتم ولی دوست داشتم حرصشو دربیارم پس با تهدیدام بیشتر حرصش دادم
+نکنه میخوای به پدر بگم که تو چه گوهایی تو اینجا میخوری؟
کانگ جون مثل سگ به جونم افتاد،به دیوار کبوندتم گردنمو با دستش فشار داد جوری که نمیتونستم نفس بکشم...ولی هیچوقت از ظاهرم معلوم نشده که میترسم با جدا شدن دستاش از دور گردنم و افتادنش روی زمین به فرد روبروم نگاه کردم برای کمکم اومده بود اینجا؟ با کمی سرفه به سمت در رفتم به رفیقای کانگ جون نگاهی انداختم و دستمو به طرف در اشاره کردم
+گمشین
همشون از در بیرون رفتن به کانگ جون نگاه تاسفی انداختم که اینطوری بخاطرش آواره شدم
+ببر اتاقش
جی سو:خانم...شما خوبین؟
+چیزیم نیس
از اون محوطه بیرون اومدم تو حیاط قدم میزدم که بادیگارد های جلوی در،درو باز کردن و ماشین مینسو وارد حیاط شد و با ترمز محکمی از ماشین پیاده شد دویدم طرفش میخواست بره داخل خونه، صداش کردم
+مین سو
به طرفم برنگشت نگران شدم بازم صداش زدم جواب نداد
+یا،،،یا بمون ببینم چت
حرفم با صورت داغونش نصفه موند
+چه گوهی خوردی؟
مین سو:کانگ کجاس؟
+میگم چه گوهی خور
مین سو با صدای بلند به صورتم داد زد.مین سو:میگم کانگ کجاااااس؟
+ات،اتاقش.
چیزی نگفت و سریعتر از قبل به سمت خونه حرکت کرد رفتم دنبالش ولی بهش نمیرسیدم از پله ها بالا رفت و به اتاق کانگ جون رسید از پشت کمرش تفنگو دراورد با ترس به دستشو صورتِ بهم ریختش نگاه میکردم درو باز کرد و وارد اتاقش شد،دویدم خواستم درو باز کنم ولی قفل بود
+مین سو،مینسویاااا درو باز کن
_چی شده؟
+مین سو،دستش تفنگ بود
_برو کنار
تهیونگ خواست درو با لگد باز کنه،ولی با صدای تفنگ هردو سرجامون متوقف شدیم...
۷.۹k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.