🦋گیسوی شب🦋
🦋گیسوی شب🦋
# پارت صد وبیست وچهار ...
گیسو :
گلین براش لقمه درست کرد ازش گرفت وهمونجا مشغول خوردن شد نگاه سنگینش اذیتم می کرد گلین نموند ورفت مشغول خورد کردن کاهو شدم نگاهمم به کتلت ها بود نسوزه
- مرسی خوشمزه بود
نگاش نکردم چیزیم نگفتم ولی نمی دونم چرا حواسم پرت شد وانگشتم رو بد بریدم ازدرد انگشتم رو فشار دادم که بدتر شد وخون ازش چکه می کرد
- چیکار کردی گیسو...
اومد بیاد نزدیک رفتم عقب وگفتم : چیزیش نشد
با اخم نگاش کردم بر عکس اون که همیشه اخمو بود اخم نداشت وبه آرومی گفت : بد بریده بزار ببینم
- گفتم چیزی نیست
نگام کرد به چشام نگاهمو دزدیدم نفسشو فوت کرد واومد دستمو گرفت وکشیدم طرف سینک آب شیر آب رو باز کرد
- دستت رو بزار زیر آب
نگاش کردم از محبتش جا خوردم حالا اون بود که نگاهش رو دزدید دستمو گذاشتم زیر آب
- کافیه ..
- چی شده ؟
برگشتم آنا بود با دیدن دستم گفت : وای ببین چی شده گلین ...
گلین ویاشار باهم اومدن تو آشپزخونه
یاشار که جرات نمی کردبهم نزدیک بشه گفت : اوووففف چیکار کردی با خودت
زود جعبه کمک های اولیه رو درآورد وگلین کمک کرد دستمو پانسمان کردم آریا وایساده بود وفقط نگاه می کرد نگاهمو که دید رفت بیرون نگاهش یه جوری بود آریای همیشگی نبود
بعد از شام میخواستم کمک کنم که نامزاد امیر نسترن وگلین نزاشتن وخودشون مشغول شدن امیر دوست مشترک پسرا بود کمو بیش می شناختمشون نامزادش دختر خوبی بود وگرم وصمیمی برعکس حلما نامزاد یاشین که انگار از دماغ فیل افتاده بود پسرا جدا نشستن تو سالن روبه روی Tvآنا و حلما هم مشغول حرف زدن شدم رفتم کنار کاناپه وپتوی بافتنیم رو که خیلی دوسش داشتم رو برداشتم بوی عطر آریا رو گرفته بود لبخند زدم برگشتم برم دیدم آریا نگاهم می کنه نگاهمو که دید سرشو پایین انداخت آریا یه چیزیش شده بود که من نمی دونستم رفتم اتاق مشترک خودم آنا وگلین بافتم رو گذاشتم روی تخت خسته بودم ولی دوست نداشتم به این زودی بخوابم ولی بخاطر دردی که داشتم دراز کشیدم رو تخت دردکمرم آروم شد یه چند وقت بود درد داشتم ولی بروز نمی دادم نمی خواستم باز مامان بیچاره رو نگران کنم
- گیسوووو...پاشو بیا بریم پیش دخترا
خندیدم وگفتم : تازه اومدم یکم استراحت کنم میام
اومد کنارم لبه ای تخت نشست وگفت : خوبی ؟
- آره فقط یکم خستم
آنا: بچه ها دارن برنامه ریزی می کنن این چند روز بریم کجا بیا توهم نظر بده
آنا ول کن نبود مجبور شدم باهاش برم پیش بچه ها گلین ونسترنم اضافه شدن هر کسی داشت یه نظری می داد که کجا بریم ونهار وشام رو چیکار کنیم من اصلا نظر نمی دادم
# پارت صد وبیست وچهار ...
گیسو :
گلین براش لقمه درست کرد ازش گرفت وهمونجا مشغول خوردن شد نگاه سنگینش اذیتم می کرد گلین نموند ورفت مشغول خورد کردن کاهو شدم نگاهمم به کتلت ها بود نسوزه
- مرسی خوشمزه بود
نگاش نکردم چیزیم نگفتم ولی نمی دونم چرا حواسم پرت شد وانگشتم رو بد بریدم ازدرد انگشتم رو فشار دادم که بدتر شد وخون ازش چکه می کرد
- چیکار کردی گیسو...
اومد بیاد نزدیک رفتم عقب وگفتم : چیزیش نشد
با اخم نگاش کردم بر عکس اون که همیشه اخمو بود اخم نداشت وبه آرومی گفت : بد بریده بزار ببینم
- گفتم چیزی نیست
نگام کرد به چشام نگاهمو دزدیدم نفسشو فوت کرد واومد دستمو گرفت وکشیدم طرف سینک آب شیر آب رو باز کرد
- دستت رو بزار زیر آب
نگاش کردم از محبتش جا خوردم حالا اون بود که نگاهش رو دزدید دستمو گذاشتم زیر آب
- کافیه ..
- چی شده ؟
برگشتم آنا بود با دیدن دستم گفت : وای ببین چی شده گلین ...
گلین ویاشار باهم اومدن تو آشپزخونه
یاشار که جرات نمی کردبهم نزدیک بشه گفت : اوووففف چیکار کردی با خودت
زود جعبه کمک های اولیه رو درآورد وگلین کمک کرد دستمو پانسمان کردم آریا وایساده بود وفقط نگاه می کرد نگاهمو که دید رفت بیرون نگاهش یه جوری بود آریای همیشگی نبود
بعد از شام میخواستم کمک کنم که نامزاد امیر نسترن وگلین نزاشتن وخودشون مشغول شدن امیر دوست مشترک پسرا بود کمو بیش می شناختمشون نامزادش دختر خوبی بود وگرم وصمیمی برعکس حلما نامزاد یاشین که انگار از دماغ فیل افتاده بود پسرا جدا نشستن تو سالن روبه روی Tvآنا و حلما هم مشغول حرف زدن شدم رفتم کنار کاناپه وپتوی بافتنیم رو که خیلی دوسش داشتم رو برداشتم بوی عطر آریا رو گرفته بود لبخند زدم برگشتم برم دیدم آریا نگاهم می کنه نگاهمو که دید سرشو پایین انداخت آریا یه چیزیش شده بود که من نمی دونستم رفتم اتاق مشترک خودم آنا وگلین بافتم رو گذاشتم روی تخت خسته بودم ولی دوست نداشتم به این زودی بخوابم ولی بخاطر دردی که داشتم دراز کشیدم رو تخت دردکمرم آروم شد یه چند وقت بود درد داشتم ولی بروز نمی دادم نمی خواستم باز مامان بیچاره رو نگران کنم
- گیسوووو...پاشو بیا بریم پیش دخترا
خندیدم وگفتم : تازه اومدم یکم استراحت کنم میام
اومد کنارم لبه ای تخت نشست وگفت : خوبی ؟
- آره فقط یکم خستم
آنا: بچه ها دارن برنامه ریزی می کنن این چند روز بریم کجا بیا توهم نظر بده
آنا ول کن نبود مجبور شدم باهاش برم پیش بچه ها گلین ونسترنم اضافه شدن هر کسی داشت یه نظری می داد که کجا بریم ونهار وشام رو چیکار کنیم من اصلا نظر نمی دادم
۱۰.۴k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.