سناریو درخواستی:)
وقتی تصادف کرده بودی و فلج شده بودی و بهت خیانت کردن و از خونه بیرونت کردن و بعد چند سال دیدنت و میتونستی راه بری و مستقل و پولدار شده بودی...
نامجون:"با خودش فکر میکنه"
-اگه بهش بگم بازم باهم باشیم قبول میکنه؟ معلومه که نه
جین:
-این مگه همون میمون قدیمی نیست؟ چجوری اینقدر تغییر کرده؟
یونگی:
-باورم نمیشه اینقدر بزرگ شده.. این همون کوتوله ی کیوتیه که چند سال پیش بود؟
جیهوپ:
-چند سال پیش چقدر احمق و بی رحم بودم... ای کاش معجزه ای میشد که منو یادش بود ولی خاطره های بدمون رو نه
جیمین:"با زنش اومده بود بیرون تا برای دختر بدنیا نیومدش سیسمونی بگیرن.."
-"وقتی تورو دید محوت شد و کل خاطره های گذشتتون یادش افتاد"
-"قطره اشکی از گونه هاش پایین اومد"
زن جیمین: جیمیناا.. بیا بریم دیگه به چی نگاه میکنی؟
-ها.. ه.. هیچی.."اشکاشو پاک میکنه"
تهیونگ:"تو پارکه و داره با پسرش بازی میکنه که لحظه ای تورو میبینه و میفهمه میتونی راه بری و مستقل شدی"
-ای کاش میتونستم زمانو به عقب برگردونم..
-ای کاش در حدی دیر نشده بود که الان نتونم بهش برگردم..
-هی تهیونگ بس کن.. وقتی نیازت داشت ولش کردی الان که به هیچ ادمی نیاز نداره به اینا فکر میکنی؟"اروم با خودش حرف میزنه"
پسرش: بابا.. بابا.. چی شده؟ چرا هولم نمیدی؟"رو تاب نشسته"
تهیونگا.. شاید ما در گذشته تصمیمی بگیریم که در اینده پشیمون بشیم.. در جریانی دیگه؟ این زندگیه:)
جونگکوک:"به خبر ها نگاه میکنه که همشون نوشتن که ات یکی از معروف ترین مدل های برند گوچی ازدواج کرده.."
-"لبخند تلخی میزنه و به پسر و دختر دوقولوش نگاه میکنه"
" زیر لب حرف میزنه"
-چی میشد اگه این دوتا بچه های ما بودن ات؟ چی میشد اگه اشتباه نمیکردم؟"لبخند تلخ وگریه"
نامجون:"با خودش فکر میکنه"
-اگه بهش بگم بازم باهم باشیم قبول میکنه؟ معلومه که نه
جین:
-این مگه همون میمون قدیمی نیست؟ چجوری اینقدر تغییر کرده؟
یونگی:
-باورم نمیشه اینقدر بزرگ شده.. این همون کوتوله ی کیوتیه که چند سال پیش بود؟
جیهوپ:
-چند سال پیش چقدر احمق و بی رحم بودم... ای کاش معجزه ای میشد که منو یادش بود ولی خاطره های بدمون رو نه
جیمین:"با زنش اومده بود بیرون تا برای دختر بدنیا نیومدش سیسمونی بگیرن.."
-"وقتی تورو دید محوت شد و کل خاطره های گذشتتون یادش افتاد"
-"قطره اشکی از گونه هاش پایین اومد"
زن جیمین: جیمیناا.. بیا بریم دیگه به چی نگاه میکنی؟
-ها.. ه.. هیچی.."اشکاشو پاک میکنه"
تهیونگ:"تو پارکه و داره با پسرش بازی میکنه که لحظه ای تورو میبینه و میفهمه میتونی راه بری و مستقل شدی"
-ای کاش میتونستم زمانو به عقب برگردونم..
-ای کاش در حدی دیر نشده بود که الان نتونم بهش برگردم..
-هی تهیونگ بس کن.. وقتی نیازت داشت ولش کردی الان که به هیچ ادمی نیاز نداره به اینا فکر میکنی؟"اروم با خودش حرف میزنه"
پسرش: بابا.. بابا.. چی شده؟ چرا هولم نمیدی؟"رو تاب نشسته"
تهیونگا.. شاید ما در گذشته تصمیمی بگیریم که در اینده پشیمون بشیم.. در جریانی دیگه؟ این زندگیه:)
جونگکوک:"به خبر ها نگاه میکنه که همشون نوشتن که ات یکی از معروف ترین مدل های برند گوچی ازدواج کرده.."
-"لبخند تلخی میزنه و به پسر و دختر دوقولوش نگاه میکنه"
" زیر لب حرف میزنه"
-چی میشد اگه این دوتا بچه های ما بودن ات؟ چی میشد اگه اشتباه نمیکردم؟"لبخند تلخ وگریه"
۱۵.۸k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.