رمان قلب سیاه 🖤
رمان قلب سیاه 🖤
Part 19
دکتر: متاسفانه حال مریضتون بده پاشون عمل شه اگر عمل نشه باید با عصا راه بره و 38 درصد امکان اینکه بعد از عمل دوتا پلش فلج بشه هس تضمین کامل رو نمیکنیم که خوب بشن ولی امکانش زیاد نیس که فلج بشن
ارسلان : وایییییی وایییییی چه گوهی خوردم چه غلطی کردم
دکتر التماست میکنم خاعش میکنم حال دیانا مو خوب کنید هزینه اش مهم نیس شما فقط کمکم کنین
دکتر : ما تمام تلاشمون کردین بقیه اش باید بسپارید به خدا و مثبت اندیشیتون
ارسلان : میشه ببینمش بهشو اومده؟
دکتر: 10 دقه دیگ بهوش میاد میتونین ببینیدش ولی زود از اتاق خارج شید
ارسلان :چشم
پانیذ : من میخام اول ببینمش
ارسلان: پانیذ بذار من برم
پانیذ: بعضی موقع ها دخترا میتونن بیشتر رو هم حساب کنن بخصوص تو همچین شرایطی بهتره دیانا رو نمیبینی ممکنه عصبانی بشع
ارسلان: باشع ولی...
از بیمارستان رفتم بیرون
پانیذ :دیانا خوب شو اگر تو پات رو عمل نکنی باید با عصا راه بری و اگر عمل کنی ممکنه فلج بشی دیانا این همه آدم اینجا چشم انتظارن
دیانا: پانیذ من کجام چیشد چرا بهم سرم وصله
پانیذ: آروم باش قربونت برم تکون نخور
دیانا : پانیذ چرا نمیتونم باهام تکون بدم چرا حسشون نمیکنم هاااا
پانیذ :جیزی نیس دکتر گف مال دارو ها هم هس
دیانا چیشد که از ماشین خودتو انداختی پایین
دیانا: ما بعد از خرید رفتیم رستوران غذا بخوریم غذا سفارش دادیم ارسلان رف تحویل بگیره که یع پسر اومد سمتم ازم لب گرف ارسلان عصبانی شد با پسره دعوا کرد و و پسره رف ارسلان گف برم سوار ماشین بشم وقتی سوار شدم باهام بحث کردم منم گفتم بزنه کنار بهم گف باز با کی میخای لب بگیری منم ناراحت شدم خودم انداختم پایین و کلی آدم بالا سرم جمع شد دیگ چیزی یادم نمیاد...
Part 19
دکتر: متاسفانه حال مریضتون بده پاشون عمل شه اگر عمل نشه باید با عصا راه بره و 38 درصد امکان اینکه بعد از عمل دوتا پلش فلج بشه هس تضمین کامل رو نمیکنیم که خوب بشن ولی امکانش زیاد نیس که فلج بشن
ارسلان : وایییییی وایییییی چه گوهی خوردم چه غلطی کردم
دکتر التماست میکنم خاعش میکنم حال دیانا مو خوب کنید هزینه اش مهم نیس شما فقط کمکم کنین
دکتر : ما تمام تلاشمون کردین بقیه اش باید بسپارید به خدا و مثبت اندیشیتون
ارسلان : میشه ببینمش بهشو اومده؟
دکتر: 10 دقه دیگ بهوش میاد میتونین ببینیدش ولی زود از اتاق خارج شید
ارسلان :چشم
پانیذ : من میخام اول ببینمش
ارسلان: پانیذ بذار من برم
پانیذ: بعضی موقع ها دخترا میتونن بیشتر رو هم حساب کنن بخصوص تو همچین شرایطی بهتره دیانا رو نمیبینی ممکنه عصبانی بشع
ارسلان: باشع ولی...
از بیمارستان رفتم بیرون
پانیذ :دیانا خوب شو اگر تو پات رو عمل نکنی باید با عصا راه بری و اگر عمل کنی ممکنه فلج بشی دیانا این همه آدم اینجا چشم انتظارن
دیانا: پانیذ من کجام چیشد چرا بهم سرم وصله
پانیذ: آروم باش قربونت برم تکون نخور
دیانا : پانیذ چرا نمیتونم باهام تکون بدم چرا حسشون نمیکنم هاااا
پانیذ :جیزی نیس دکتر گف مال دارو ها هم هس
دیانا چیشد که از ماشین خودتو انداختی پایین
دیانا: ما بعد از خرید رفتیم رستوران غذا بخوریم غذا سفارش دادیم ارسلان رف تحویل بگیره که یع پسر اومد سمتم ازم لب گرف ارسلان عصبانی شد با پسره دعوا کرد و و پسره رف ارسلان گف برم سوار ماشین بشم وقتی سوار شدم باهام بحث کردم منم گفتم بزنه کنار بهم گف باز با کی میخای لب بگیری منم ناراحت شدم خودم انداختم پایین و کلی آدم بالا سرم جمع شد دیگ چیزی یادم نمیاد...
۷.۷k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.