نمیدونم پارت چندمه
آیین با عجله و نگرانی به بیرون میره
از زبان دازای
از اون روز یک هفته گذشته ولی خبری از ایو نیست
تو فکر بودم که یه صدایی اومد رفتم بیرون و دیدم آیین داره گریه «از خوشحالی» میکنه
میرم پایین پیشش
دازای:چی شده خیریه ایو چیزیش شده
آیین:خواهرم پیدا شده پیدا شده «با خوشحالی و گریه»
دازای: واقعا ؟«با خوشحالی»
کجاه الان کجاه «با کمی نکلت و خوشحالی»
آیین:یکی بردتش بیمارستان میخوام برم ببینم وضعیتش چیه
بچه ها آیین یکمی شبیه ایو و موهاش بلونده چشماش قهوه ای
ایو هم که خوشگل و کیوته با مو و چشم بنفش ایو بیشتر به مامانش رفته مامانش تقریباً شبیه ای «توی انیمه ستاره من»
از زبان دازای
از اون روز یک هفته گذشته ولی خبری از ایو نیست
تو فکر بودم که یه صدایی اومد رفتم بیرون و دیدم آیین داره گریه «از خوشحالی» میکنه
میرم پایین پیشش
دازای:چی شده خیریه ایو چیزیش شده
آیین:خواهرم پیدا شده پیدا شده «با خوشحالی و گریه»
دازای: واقعا ؟«با خوشحالی»
کجاه الان کجاه «با کمی نکلت و خوشحالی»
آیین:یکی بردتش بیمارستان میخوام برم ببینم وضعیتش چیه
بچه ها آیین یکمی شبیه ایو و موهاش بلونده چشماش قهوه ای
ایو هم که خوشگل و کیوته با مو و چشم بنفش ایو بیشتر به مامانش رفته مامانش تقریباً شبیه ای «توی انیمه ستاره من»
۱۹۶
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.