خیانت سخت!
خیانت سخت!
پارت چهاردهم:
ا.ت ویو:
مدت زیادی بود که با نامجون توی کافه نشسته بودیم...از سختی های زندگیش توی امریکا رو برام تعریف میکرد از اینکه واسه ی رسیدن به هدفش چه زحمت هایی که نکشید...منم چند تا از بالا پایین های زندگیم رو بهش گفتم از اینکه خیلی یهویی متوجه ی حل شدن مشکلم شدم هم بهش گفتم از یه طرف خوشحال بود از یه طرف احساس ناراحتی میکرد نگران این بود که بچه ی من کمبود پدر محبت های پدر رو توی زندگیش احساس کنه
نامجون: قول میدم کارای خودت و این بچه رو میکنم تا بیاین پیش خودم.
ا.ت: نامجون...من از این وضعیت اعتراضی ندارم..نمیخوام یه بار روی دوش تو باشم فقط میخوام نه تنها که خودم حتی خانوادمم ارامش داشته باشن
نامجون: ارامش توی واسه ی همه ی ما کافیه....امشب کجا میمونی؟
ا.ت: یه اتاق کوچیک توی یه هتل تونستم رزرو کنم
نامجون: چرا نمیای پیش خودم...بریم وسایل هاتو جمع کن تا بیای پیش خودم
ا.ت: نه نامجون..اینجوری راحت ترم
نامجون: نمیتونم بزارم تنها بمونی
ا.ت: اگر احساس تنهایی کردم شک نکن روت حساب میکنم
نامجون: عوفف..باشه...برسونمت؟
ا.ت: زحمت نشه
نامجون: این چه حرفیه
با نامجون رفتیم سمت ماشینش تا راه هتل حرفی بینمون رد و بدل نشد تا چند دقیقه که رسیدیم به هتل...ازش کلی تشکر کردم و خدافظی کردم...رفتم سمت اتاق و با کلید درش رو باز کردم
ادامه دارد...
پارت چهاردهم:
ا.ت ویو:
مدت زیادی بود که با نامجون توی کافه نشسته بودیم...از سختی های زندگیش توی امریکا رو برام تعریف میکرد از اینکه واسه ی رسیدن به هدفش چه زحمت هایی که نکشید...منم چند تا از بالا پایین های زندگیم رو بهش گفتم از اینکه خیلی یهویی متوجه ی حل شدن مشکلم شدم هم بهش گفتم از یه طرف خوشحال بود از یه طرف احساس ناراحتی میکرد نگران این بود که بچه ی من کمبود پدر محبت های پدر رو توی زندگیش احساس کنه
نامجون: قول میدم کارای خودت و این بچه رو میکنم تا بیاین پیش خودم.
ا.ت: نامجون...من از این وضعیت اعتراضی ندارم..نمیخوام یه بار روی دوش تو باشم فقط میخوام نه تنها که خودم حتی خانوادمم ارامش داشته باشن
نامجون: ارامش توی واسه ی همه ی ما کافیه....امشب کجا میمونی؟
ا.ت: یه اتاق کوچیک توی یه هتل تونستم رزرو کنم
نامجون: چرا نمیای پیش خودم...بریم وسایل هاتو جمع کن تا بیای پیش خودم
ا.ت: نه نامجون..اینجوری راحت ترم
نامجون: نمیتونم بزارم تنها بمونی
ا.ت: اگر احساس تنهایی کردم شک نکن روت حساب میکنم
نامجون: عوفف..باشه...برسونمت؟
ا.ت: زحمت نشه
نامجون: این چه حرفیه
با نامجون رفتیم سمت ماشینش تا راه هتل حرفی بینمون رد و بدل نشد تا چند دقیقه که رسیدیم به هتل...ازش کلی تشکر کردم و خدافظی کردم...رفتم سمت اتاق و با کلید درش رو باز کردم
ادامه دارد...
۲۰.۵k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.