او بهترین ناصر ماست
او بهترین ناصر ماست
در کار خیر شتاب باید کرد......
برای شاد کردن دیگران باید کوشید و وقت را از دست نداد.....
آری ، قافله عمر چه پرشتاب در حال گذر است.
چه دشوار است باور پرواز پروانه ای معصوم با بالهای سوخته اش ،
پروانه ای که آرزو داشت پیش از آنکه همسایه خدا شود برای ما امنیت به ارمغان آورد ،سارقان را راه بربندد ،
بیاری ستمدیدگان برخیزد ، دست کودکان معصوم را هنگام عبور از خیابان در دستان مقتدرش بگیرد و در هنگامه مهربانی آسمان و نزول باران ،
چتری بر سر نونهالان باشد....
سخن از عباس است ........
کودکی که آرزو داشت پلیس شود ،
و به همت مردم نیک اندیش ، سازمانهای مردم نهاد و نیروی انتظامی شهر اهواز ، چند ماه پیش به آرزویش رسید ......
اگرچه او کمتر از یکساعت فرماندهی یکی از کلانتریهای اهواز را بعهده داشت اما آن شکوفه ی ناشکفته بالاخره پیش از آسمانی شدن ،لباس پلیس را بر قامت نحیف اش دید.....
چه خواب راحتی دارد آن فرمانده بزرگ پاسگاه که در پایان مراسم بر دستان عباس بوسه زد....
و چه روسپیدند تمام مردان و زنانی که در آن روز باشکوه با حضورشان بر بالهای زخمی پروانه ی مسافری مرهم نهادند....
آری متاسفانه کودک سرطانی قصه آن روز اینک آسمانی شده و پنجشنبه ۶ خرداد ۹۵ برای همیشه همسایه خدا خواهد شد......
عباس دیگر در بین ما نیست اما نمیدانم خانواده تنگدست ، با نجابت و ساده اش که برای تأمین هزینه های درمان او قامت شان خمیده شد چیزی در بساط دارند تا آشیانه ابدی اش را خریداری کنند یا نه.....؟!
خدا همین نزدیکی است....لابلای نیت های ما......در کنار آنانکه خانواده ی
پروانه ای را تسلی میدهند....
و من چه غبطه میخورم به آخرین بوسه فرمانده ای که دستان فرشته ما را بوسید وبه احترامش ، هردو پایش را چسبانید...
زود میگذرد فرصتها......
با یکدیگر مهربانتر باشیم....
✋ سلام دوست مهربان من......
دست گشاده ات در دست یزدان.....
نیت ات به لطافت و پاکی باران.....
و برکت زندگیت به وسعت آسمان باد.
چهارشنبه ۵ خرداد
در کار خیر شتاب باید کرد......
برای شاد کردن دیگران باید کوشید و وقت را از دست نداد.....
آری ، قافله عمر چه پرشتاب در حال گذر است.
چه دشوار است باور پرواز پروانه ای معصوم با بالهای سوخته اش ،
پروانه ای که آرزو داشت پیش از آنکه همسایه خدا شود برای ما امنیت به ارمغان آورد ،سارقان را راه بربندد ،
بیاری ستمدیدگان برخیزد ، دست کودکان معصوم را هنگام عبور از خیابان در دستان مقتدرش بگیرد و در هنگامه مهربانی آسمان و نزول باران ،
چتری بر سر نونهالان باشد....
سخن از عباس است ........
کودکی که آرزو داشت پلیس شود ،
و به همت مردم نیک اندیش ، سازمانهای مردم نهاد و نیروی انتظامی شهر اهواز ، چند ماه پیش به آرزویش رسید ......
اگرچه او کمتر از یکساعت فرماندهی یکی از کلانتریهای اهواز را بعهده داشت اما آن شکوفه ی ناشکفته بالاخره پیش از آسمانی شدن ،لباس پلیس را بر قامت نحیف اش دید.....
چه خواب راحتی دارد آن فرمانده بزرگ پاسگاه که در پایان مراسم بر دستان عباس بوسه زد....
و چه روسپیدند تمام مردان و زنانی که در آن روز باشکوه با حضورشان بر بالهای زخمی پروانه ی مسافری مرهم نهادند....
آری متاسفانه کودک سرطانی قصه آن روز اینک آسمانی شده و پنجشنبه ۶ خرداد ۹۵ برای همیشه همسایه خدا خواهد شد......
عباس دیگر در بین ما نیست اما نمیدانم خانواده تنگدست ، با نجابت و ساده اش که برای تأمین هزینه های درمان او قامت شان خمیده شد چیزی در بساط دارند تا آشیانه ابدی اش را خریداری کنند یا نه.....؟!
خدا همین نزدیکی است....لابلای نیت های ما......در کنار آنانکه خانواده ی
پروانه ای را تسلی میدهند....
و من چه غبطه میخورم به آخرین بوسه فرمانده ای که دستان فرشته ما را بوسید وبه احترامش ، هردو پایش را چسبانید...
زود میگذرد فرصتها......
با یکدیگر مهربانتر باشیم....
✋ سلام دوست مهربان من......
دست گشاده ات در دست یزدان.....
نیت ات به لطافت و پاکی باران.....
و برکت زندگیت به وسعت آسمان باد.
چهارشنبه ۵ خرداد
۲.۰k
۰۵ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.