نام فیک: روزی که به سربازی رفتم پارت ۳
دست تکون میداد ا. ت دیگه نتونست تحمل کنه و زد زیر گریه)
♡: ات گریه نکن این دوسال رود میگذره
ا. ت: اما من دو ساعت بدون جیهوپ نمیتونم
♡: من مراقبتم و نمیزارم جای خالی جیهوپ رو احساس کنی
ا. ت: مرسی نامجون هیونگ
(ویو ا. ت)
(اومدم خونه وسایلامو جمع کردم برم خونه نامجون هیونگ چند روز اونجا میمونم و بعد میرم ایران یه چند روز مونده به روزی که جیهوپ میاد مرخصی باز برمیگرم کره)
(یک ماه بعد روزی که جیهوپ میاد مرخصی)
ا. ت: جیهوپپپپپپ
☆: چاگیاااااااا
(پریدن بغل هم)
☆: اول نفس من چطوره
ا. ت: خوبم با تو عالیم
☆: دوم جونگ کوک چطوره
ا. ت: جونگ کوک؟
☆: بچمون دیگه
ا. ت: جونگ کوک، وای منم به جونگ کوک فکر کرده بودم
☆: ولی خب شادم بشه دختر پس سوبین من چطوره
ا. ت: غیر ممکنه
☆: چی؟
ا. ت: منم به جونگ کوک و سوبین فکر کرده بودم
☆: یه خانواده سه نفره ا. ت و جیهوپ و جونگ کوک یا سوبین
ا. ت: لبخند
(دوروز بعد)
(خواهر جیهوپ♕~مامان جیهوپ م. ج~بابای جیهوپ ب. ج)
♕: یعنی من دارم عمه میشم وای مامان میشنوی
ب. ج:(ایشون که از خوشحالی مثل بچه ها کوچولو داره بالا و پایین میپره)
م. ج: پسرم مبارکه تو دیگه یه مرد کامل شدی
(چند روز بعد)
☆: ا. ت بدو دیره
ا. ت: اومدم
☆: بلیط هارو برداشتی گم نکنی
ا. ت: اون شمایید که بلیط هارو گم میکنید نه من
☆: از شانس ما یه بار بلیط گم کردیم حالا ول کن نیستن که
(ایران)
(پدر مادر ا. ت بعد از شنیدن خبر)
(بابای ا. ت ب. آ~مامان ا. ت م. آ)
ب. آ:(ایشون که از خوشحالی ایرانی اصیل بودنش رو نشون داده و در حال پخش شیرینی بین اهالی محل هستن)
م. آ:(در حال خبر رسانی به فامیل)
.........
♡: ات گریه نکن این دوسال رود میگذره
ا. ت: اما من دو ساعت بدون جیهوپ نمیتونم
♡: من مراقبتم و نمیزارم جای خالی جیهوپ رو احساس کنی
ا. ت: مرسی نامجون هیونگ
(ویو ا. ت)
(اومدم خونه وسایلامو جمع کردم برم خونه نامجون هیونگ چند روز اونجا میمونم و بعد میرم ایران یه چند روز مونده به روزی که جیهوپ میاد مرخصی باز برمیگرم کره)
(یک ماه بعد روزی که جیهوپ میاد مرخصی)
ا. ت: جیهوپپپپپپ
☆: چاگیاااااااا
(پریدن بغل هم)
☆: اول نفس من چطوره
ا. ت: خوبم با تو عالیم
☆: دوم جونگ کوک چطوره
ا. ت: جونگ کوک؟
☆: بچمون دیگه
ا. ت: جونگ کوک، وای منم به جونگ کوک فکر کرده بودم
☆: ولی خب شادم بشه دختر پس سوبین من چطوره
ا. ت: غیر ممکنه
☆: چی؟
ا. ت: منم به جونگ کوک و سوبین فکر کرده بودم
☆: یه خانواده سه نفره ا. ت و جیهوپ و جونگ کوک یا سوبین
ا. ت: لبخند
(دوروز بعد)
(خواهر جیهوپ♕~مامان جیهوپ م. ج~بابای جیهوپ ب. ج)
♕: یعنی من دارم عمه میشم وای مامان میشنوی
ب. ج:(ایشون که از خوشحالی مثل بچه ها کوچولو داره بالا و پایین میپره)
م. ج: پسرم مبارکه تو دیگه یه مرد کامل شدی
(چند روز بعد)
☆: ا. ت بدو دیره
ا. ت: اومدم
☆: بلیط هارو برداشتی گم نکنی
ا. ت: اون شمایید که بلیط هارو گم میکنید نه من
☆: از شانس ما یه بار بلیط گم کردیم حالا ول کن نیستن که
(ایران)
(پدر مادر ا. ت بعد از شنیدن خبر)
(بابای ا. ت ب. آ~مامان ا. ت م. آ)
ب. آ:(ایشون که از خوشحالی ایرانی اصیل بودنش رو نشون داده و در حال پخش شیرینی بین اهالی محل هستن)
م. آ:(در حال خبر رسانی به فامیل)
.........
۲۶.۹k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.