P8
هاناویو
یه سنگینی رو خودم حس کردم
که بلههه
کوکِ روم افتاده
کوک:عروسکِ من بیدار شده
هانا:ولم کن
کوک:ابنباتِ من تو منو عاشق خودت کردی و میخوای هم ولت کنم؟؟(نیشخند)
هانا:ازت متنفرم
کوک اومد بزنه تو گوشم که یه یلحظه دستش رو هوا موند
و اروم اروم دستش به سمتم اومد و صورتم رو ناز کرد
کوک:بیبی خودت میدونی تو حتی اگه از من متنفر باشی کن دیوونتم هومممممم(چشمای عصبی و لبخند)
هانا:ک…و…ک
کوک:او بیبی یادم رفت توی کره بهترین دانشگاه ثبتِ نام کردم و فردا حرکت به سوی کره ست
هانا:
ادامه دارد،….
یه سنگینی رو خودم حس کردم
که بلههه
کوکِ روم افتاده
کوک:عروسکِ من بیدار شده
هانا:ولم کن
کوک:ابنباتِ من تو منو عاشق خودت کردی و میخوای هم ولت کنم؟؟(نیشخند)
هانا:ازت متنفرم
کوک اومد بزنه تو گوشم که یه یلحظه دستش رو هوا موند
و اروم اروم دستش به سمتم اومد و صورتم رو ناز کرد
کوک:بیبی خودت میدونی تو حتی اگه از من متنفر باشی کن دیوونتم هومممممم(چشمای عصبی و لبخند)
هانا:ک…و…ک
کوک:او بیبی یادم رفت توی کره بهترین دانشگاه ثبتِ نام کردم و فردا حرکت به سوی کره ست
هانا:
ادامه دارد،….
۸.۱k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.