ارباب سختگیر.
اون دوست صمیمی کوک بود که شاید سال های میشد که کوک اونو ندیده بود.
با گفتن کلمه:من الان میام.
توی گوشم دستشو از روی کمرم برداشتو به سمت دوسش بکهیون رفت(درک کنید کم بود اسم داریم😐)
بکهیون با سرعت بیشتری به سمتش اومدو بغلش کرد جوری بهم چسبیده بودن انگار بچه های کوچیک بودن و نمیخاستن از بغل مامانشون در بیان.
به سمت لیسا(کم بود اسممم😐)لیسا:زن بکهیون) رفتمو بغلش کردم و اونم بغلم کردو به سمت صندلی خالی که روبه رومون بود اشاره کرد.
به سمت صندلیا رفتمو نشستیم و حرف میزدیم که یه دفعه کوک و بکهیون با عصبانیت به سمتمون اومدن.
ترسیده بهشون نگاه میکردم که....
ادامه دارد.....
گایز ببخشید پارتارو دیر به دیر میزارم امتحانا شروع شده برای همین وقت نمیکنم ببخشید
با گفتن کلمه:من الان میام.
توی گوشم دستشو از روی کمرم برداشتو به سمت دوسش بکهیون رفت(درک کنید کم بود اسم داریم😐)
بکهیون با سرعت بیشتری به سمتش اومدو بغلش کرد جوری بهم چسبیده بودن انگار بچه های کوچیک بودن و نمیخاستن از بغل مامانشون در بیان.
به سمت لیسا(کم بود اسممم😐)لیسا:زن بکهیون) رفتمو بغلش کردم و اونم بغلم کردو به سمت صندلی خالی که روبه رومون بود اشاره کرد.
به سمت صندلیا رفتمو نشستیم و حرف میزدیم که یه دفعه کوک و بکهیون با عصبانیت به سمتمون اومدن.
ترسیده بهشون نگاه میکردم که....
ادامه دارد.....
گایز ببخشید پارتارو دیر به دیر میزارم امتحانا شروع شده برای همین وقت نمیکنم ببخشید
۱۵.۵k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.